بتخانه نشین هستم… از کعبه سخن دارمعیب است مسلمان را زین کیشی که من دارماز دور درین صحرا گیرید …..سراغم رامن دوزخیی عشق ام در شعله وطن دارمگر پوش مزارم را از برگ گیاه ……سازنددهقان همین […]
بنشين، مرو، كه در دل شب، در پناه ماهخوش تر ز حرف عشق و سكوت و نگاه نيستبنشين و جاودانه به آزار من مكوشيكدم كنار دوست نشستن گناه نيست***بنشين، مرو، حكايت “وقت دگر” مگويشايد نماند فرصت […]
بعد از این رای من اینست و همین خواهد بودمن بر این هستم و البته …..چنین خواهدبودچون چنین است پی کار دگر باشم بهچند روزی پی دلدار دگر باشم بهعندلیب گل رخسار دگر باشم بهمرغ خوش […]
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی دادکه می حرام …..ولی به ز مال اوقاف استبه درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکشکه هر چه ساقی ما کرد عین الطاف استخواجه رند شیراز حافظ […]
ای نا اشنا بعهدپیمانه ای که ریخت به کامتشراب عشقچون سست عهد ادمکان ..شکسته بادان رشته های مهر ومحبت که بسته ایبا دشمنان منهمه از بن ..گسسته بادچون طوق بندگینوح سمنانی
پاییز برگریز گریزان ز ماه و سال بر سینه سپیده دم تو نوار خون آویختندبا صبحگاه سرد تو فریاد گرم دوستآمیختندپاییز میوه سحری رنگ سخت وکالواریز قصر اب تو در شامگاه سرخ نقش امیدهای به آتش […]
من از تو یاد گرفتمکه تن به یاس بشویمشبیه باغچه باشمهمیشه راست بگویمتو رو به اشک نوشتمکه از تو رنگ بگیرمکه از تو سیر بنوشمدم قشنگ بگیرممن از تو یاد گرفتمکه بی دریغ بخندمکه بی حساب […]
دیگر به یاد ِ کس نمی آیدآغاز ِ این راه ِ هراس انگیزچونان که خواهد رفت از یاد ِ کسان افسانه ی ما نیز!– با ما و بی ما آن دلاویز ِ کهن زیباستدر راه بودن […]