اشعار

۱۴ تیر ۱۳۹۴

ز پیمانه ننوشید

گویند ز پیمانه ننوشید ، حرام استهر کس که بنوشد به سر دار مقام است ما دوش به میخانه ی عشّاق برفتیمدیدیم که مستی همه را کیش و مرام استگفتیم به پیمانه چه دارید که مستید […]
۱۳ تیر ۱۳۹۴

بخشا، که به لب رسید جانم

جانا، نظری که ناتوانم..بخشا، که به لب رسید جانم دریاب، که نیک دردمندم….بشتاب، که سخت ناتوانم من خسته که روی تو نبینم..آخر به چه روی زنده مانم؟ گفتی که: بمردی از غم ما…تعجیل مکن که اندر […]
۱۰ تیر ۱۳۹۴

از نیش می ترسم

شدم گمراه و سرگردان، میان این همه ادیانمیان این تعصب ها، میان جنگ مذهب ها!یکی افکار زرتشتی، یکی افکار بودایییکی پیغمبرش مانی، یکی دینش مسلمانی یکی در فکر تورات است، یکی هم هست نصرانی!هزاران دین و […]
۹ تیر ۱۳۹۴

روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است

روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است تا تو بخاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردي… روزي كه آهنگ هر حرف، زندگي‌ست …تا من بخاطر آخرين شعر رنج قافيه نبرم… روزي كه هر لب ترانه‌ايست تا […]
۹ تیر ۱۳۹۴

سهمِ من از تو

سهمِ من از تودرخششِ نگاهی استمیانِ اضطرابِ شببرای جستنِ آخرین پناهدر فاصله خطِ امید و ترس سهمِ من از توترانه ایست به زمزمه ی عشقبی قید از زماندر ناکجای همیشه سهمِ من از توآخرین کلامِ سکوت […]
۶ تیر ۱۳۹۴

یاد داری

یاد داری چه شبی بود ؟باد گرم نفس منساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟و اندکی آنسوترجوی اندام تو در کوچه ی تاریکماهی چشم مرا می برد ؟ یاد داری چه شبی بود ؟غرق آن […]
۵ تیر ۱۳۹۴

ناشناس ناهمرنگ

آه ، ای ناشناس ناهمرنگبازگو ، خفته در نگاه تو چیست ؟چیست این اشتیاق سرکش و گنگدر پس دیده ی سیاه تو چیست ؟چیست این ؟ شعله یی ست گرمی بخشچیست این ؟ آتشی ست جان […]
۵ تیر ۱۳۹۴

ما فاتحان شهرهاي رفته بر باديم

مافاتحان شهرهاي رفته بر باديمبا صدايي ناتوانتر زانكه بيرون آيد از سينه ،راويان قصه هاي رفته از ياديم.كس به چيزي، يا پشيزي، برنگيرد سكه هامان را.گويي از شاهي ست بيگانه .يا ز ميري دودمانشان منقرض گشته.گاه […]