هر جا که سفر کردم، تو همسفرم بودیوز هر طرفی رفتم، تو راهبرم بودیبا هر که سخن گفتم، پاسخ ز تو بشنفتمبر هر که نظر کردم، تو در نظرم بودیهر شب که قمر تابید، هر صبح […]
شکوه ای نیست ز طوفان حوادث ما را دل به دریازدگان خنده به سیلاب زنند جرعه نوشان تو ای شاهد علوی چون صبح باده از ساغر خورشید جهانتاب زنند زنده یاد رهی معیری
هر شب من و دل تا سحر در گوشه ویرانههاداریم از دیوانگى با یکدگر افسانهها اندر شمار بیدلان، در حلقه بىحاصلاننى در حسابِ عاقلان، نى درخور فرزانهها از مى زده سر جوشها، از پند بسته گوشهاپیوسته […]
ای از شراب غفلت مست و خراب مانده با سایه خو گرفته وز آفتاب مانده تا چند باشی آخر از حرص نفس کافر ایمان به باد داده مست شراب مانده آنجا که نقدها را ناقد عیار […]
باران که شدى مپرس ، اين خانه ى کيستسقف حرم و مسجد و ميخانه يکيستباران که شدى، پياله ها را نشمارجام و قدح و کاسه و پيمانه يکيستباران ! توکه از پيش خدا مى آییتوضيح بده […]
امشب شده ام مست که مستانه بگریمبگذار شبی ، گوشه ی میخـــانه بگـــریمزآن آمده ام مست در این میکده کامشببر قـهـقهه ی ســاغــر و پیــمانه بگـــریمافسانهء دل قصهء پـــر رنــج و ملالیستبگذار براین قصه و افســـانه […]
ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را تا زمانی کم کنم این زهد رنگ آمیز را ملکت آل بنی آدم ندارد…….. قیمتی خاک ره باید شمردن دولت پرویز را دین زردشتی و آیین قلندر […]
گر به چشم دل جاناجلوه های ما بینی در حریم اهل دل جلوه خدا بینی راز آسمانها را در نگاه ما خوانی نور صبحگاهی را بر جبین ما بینی در مصاف مسکینان چرخ را زبون یابی […]