هم پیاله ی ما باشما که رفتیم بر بادیمزیر گنبد اینچرخ از تعلق آزادیم بی نیاز و تنها باشتشنه باش و دریا باشفارغ از من و ما باشهم پیاله ی ما باشهم پیاله ی ما باشدر […]
صبح امروزکسی گفت به من:تو چقدر تنهایی! گفتمش در پاسخ:تو چقدر حساسی؛ تن من گر تنهاست،دل من با دلهاست، دوستانی دارمبهتر از برگ درختکه دعایم گویند و دعاشان گویم،یادشان دردل من،قلبشان منزل من…!صافى آب مرا يادتو […]
درمسلک ما سوخته دلان..نیرنگ حرام است… این بخت، گهی تلخ و گهی نیز..بکام است… گرچه ما اهل شب و مسجد تسبیح نباشیم… در مذهب ما حق رفاقت به تمام است… با هر که نشستیم، دل از […]
ای ساقی افسونگر از باده خرابم کن مستم کن وهستم کن ..سرمست شرابم کن فردوس وجهنم را دروازه فرو بستند بگشا در میخانه ..مست از می نابم کن زاهد تو وصد دانه ..ساقی من وپیمانه باکی […]
دستان بسته ام به دعایی نمی رسدوز آسمان خسته صدایی نمی رسددیریست مثل عقربه ها می روم ز خویشدر طول جاده ای که به جایی نمی رسد …دیگر امیدوار کدامین اجابتی؟وقتی صدای تو به خدایی نمی […]
گاهی اوقات قرارست که در پیله ی دردنم نمک “شاپرکی” خوشگل و زیبا بشوی گاهی انگارضروری ست بِگندی درخودتا مبدل به” شرابی” خوش و گیرا بشویگاهی ازحمله ی یک گربه،قفس میشکند تا تو پرواز کنی،راهی صحرا […]
در خم زلف تو، پابند جنون شد دل منبیخبر از دو جهان غرقه به خون شد دل من چونکه با رشتهٔ گیسوی تو پیوندی داشتمو به مو بسته به زنجیر جنون شد دل من اینهمه فتنه […]