اشعار

۴ اردیبهشت ۱۳۹۴

در حیرتم ،…

در حیرتم ،… از چه روی ،…عشق با همه بدنامی ، رنج ها ..دردها ….بیرحمانه ،… همه گیر است ،…. شاید هم عشق مرضی مسری باشد ،… چشم بسته ،…. دامن گیر ولی همه دوست دارند […]
۴ اردیبهشت ۱۳۹۴

شکوه چشمان تندیس وارت

مگذار شکوه چشمان تندیس وارتیا عطر گل سرخی شبانهبا نفست بر گونه ام می نشیند از دست بدهممی ترسم از تنها بودن در این ساحلچونان درختی بی بارسوخته در حسرت گل برگ جوانیکه گرمایش بخشداگر گنج […]
۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

می‌خواهی چه کار؟

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟***تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟***مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبودراستی تو […]
۲۹ فروردین ۱۳۹۴

راه نيستان كجاست؟

ناله به دل شد گره ، راه نيستان كجاست؟ خانه قفس شد به من طرف بيابان كجاست؟ اشك به خونم كشيد ، آه به بادم سپرد عقل به بندم فگند ، رخنهء زندان كجاست؟گفت پناهت دهد […]
۲۹ فروردین ۱۳۹۴

" جام جهان ز خون دل عاشقان پر است

امشب به قصه ي دل من گوش مي كنيفردا مرا چو قصه فراموش مي كنياين در هميشه در صدف روزگار نيستمي گويمت ولي تو كجا گوش مي كنيدستم نمي رسد كه در آغوش گيرمت… اي ماه […]
۲۹ فروردین ۱۳۹۴

من مست شدم زاهد

من مست شدم زاهد از باده خمخانه                   یک جام دگر دارم سرمست شوی یا نه؟از ما دو کدامین را تا دوست به خود خواند          من عاشق و دیوانه تو عاقل و فرزانهآنرا که تو مفتونی صد […]
۲۸ فروردین ۱۳۹۴

صنم می گوی و در بتخانه می رقص

صنم می گوی و در بتخانه می رقص نوایی می زن و مستانه می رقص عجب ذوقی بود در رقص مستی تو نیز ای باده در پیمانه می رقص بر افشان دست بر ناموس و آن […]