خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر این هبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیرآسمان بی هدف ، بادهای بی طرفابرهای سر به راه ، بیدهای سر به زیرای نظاره ی شگفت […]
آی مردم به گمانم که غلط آمده ایم راه را برگردیم جاده از نور خدا ، خاموش است هیچکس ، حوصله عشق ، ندارد اینجا به خدا ، هیچ رسولی به چنین راه ، نخواندست کسی […]
چه خدا نزدیک است لب درگاه عبودیت توست به کناری بزن این پرده حجب همنوا شو ، تو بازمزمه سبز حیات به زلالیت چشمان بهاری که گریست او همین نزدیکی ست عطر او در تن باغ […]
آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟ وآنکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟ وآنکه سوگند خورم جز به سر او نخورم وآنکه سوگند من و توبه ام اشکست کجاست؟ وآنکه جانها به […]
کجایی؟ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتمنگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینیز من دلخسته یاد آور، شبت خوش باد […]
از قوت مستیم ز هستیم خبر نیستمستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست در جشن می عشق که خون جگرم ریختنقل من دلسوخته جز خون جگر نیستمستان میعشق درین بادیه رفتندمن ماندم و […]
نه از آغاز چنين رسمي بود و نه فرجام، چنان خواهد شد كه كسي جز تو ، تو را دريابد تو در اين راه رسيدن به خودت، تنهايي ظلمتي هست، اگر چشم از كوچهي ياري، بردارو […]