و باز عزیمت ماو یک دنیا توشه ی عاشقانه از ترانه های آبی یک زندستان من بر پوست تنت میرقصنددکمه های تو بازو مور مور این رویا… تو که در اوجو من سوار بر موجو اقیانوس […]
نگاه کن که غم درون ديده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایهء سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن…تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا […]
من نمي دانم _ و همين درد مرا سخت مي آزارد _ كه چرا انسان..اين دانا اين پيغمبر در تكاپوهايش _ چيزي از معجزه آن سوتر _ ره نبرده ست به اعجاز «محبت» چه دليلي دارد؟ […]
گر چه مستيم و خرابيم چو شب های دگر بـاز كن سـاقی ِ مجلس ، سر مـينای دگر امـشـبـی را كـه در آنيم غـنيمت شـمريم شايد ای جـان نرسيديم به فـردای دگر مست مستم مشكن قدر […]
پرنده میداند خیال دلکش پرواز در طراوت ابر به خواب می ماند پرنده در قفس خویشخواب می بیند پرنده در قفس خویشبه رنگ و روغن تصویر باغ می نگرد پرنده می داند که باد بی نفس […]
از روز ازل ! میخور و رندانه سرشتیمبر جبهه بجز قصه ی عشقت ننوشتیمزاهد! تو به ما دعوت فردوس مفرماما باغ بهشت از پی دیدار بهشتیمدادند نخستین چو به ما کلک دبیریغیز از الف قد تو! […]