شعر بسیار زیبائی از وحشی بافقی شیرین سخن در ابتدای منظومه خسرو شیرین مرا زین گفتگوی …..عشق بنیاد که دارد نسبت از شیرین و فرهاد غرض عشق است و شرح نسبت عشق بیان رنج عشق و […]
دیدی چو من خرابی…. افتاده در خرابات ؟فارغ شده ز مسجد….. وز لذت مباحات از خانقاه رفته، در میکده نشسته صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات در باخته دل و دین، مفلس بمانده […]
دل من در دل شب ،خواب پروانه شدن می بیند،مهر در صبحدمان داس به دستخرمن خواب مرا می چیند.آسمان ها آبی،پر مرغان صداقت آبی ستدیده در آینه ی صبح تو را می بیند.از گریبان تو صبح […]
بنگر آنجا در آن سپیدارانخفتگان اند ، لیک بیدارانزیر شولای برف و شیشه ی یخزندگی را نهفته می دارندلحظه ها را ذخیره می سازندتا که در روزهای اسفندیلحظه ی آفتاب ، در بارانبشکفند از نهان به […]
من آن مرغ همایونم که باز چتر سلطانممن آن نوباوهٔ قدسم که نزل باغ رضوانمچو جام بیخودی نوشم جهانرا جرعه دان سازمچو در میدان عشق آیم فرس برآسمان رانمچراغ روز بنشیند شب ار چون شمع برخیزمز […]
از دو عالم فارغم، آزاده ای چون من کجاست؟ زیر دست سایه ام، افتاده ای چون من کجاست؟ سایه ام چون سرو بر دوش گلستان بار نیست در جهان آب و گل، آزاده ای چون […]
بیدار شو بیدار شو هین رفت شب بیدار شو بیزار شو بیزار شو وز خویش هم بیزار شو در مصر ما یك احمقی نك میفروشد یوسفی باور نمیداری مرا اینك سوی بازار شو بیچون تو را […]
ساقیا دانی که مخموریم …..در ده جام راساعتی آرام ده…… این عمر بی آرام رامیر مجلس چون تو باشی… با جماعت در نگرخام در ده پخته را ….و پخته در ده خام راقالب فرزند آدم ……آز […]
هان ای بهار خسته که از راه های دورموج صدا ی پای تو می ایدم به گوشوز پشت بیشه های بلورین صبحدمرو کرده ای به دامن این شهر بی خروشبرگرد ای مسافر گمکرده راه خویشاز نیمه […]