تویی تو
۲ خرداد ۱۳۹۴
اگر دیوارها وآهنها نبودند,
۲ خرداد ۱۳۹۴

هر شب من و دل تا سحر

هر شب من و دل تا سحر در گوشه ویرانه‏ها
داریم از دیوانگى با یکدگر افسانه‏ها

6547_(664x496)

اندر شمار بیدلان، در حلقه بى‏حاصلان
نى در حسابِ عاقلان، نى درخور فرزانه‏ها

از مى زده سر جوشها، از پند بسته گوشها
پیوسته با بى‏هوشها، خو کرده با دیوانه‏ها

از خانمان آواره‏ها، در دو جهان بیکاره‏ها
از درد و غم بیمارها، از عقل و دین بیگانه‏ها

از سینه بُرده کینه‏ها، آیینه کرده سینه‏ها
دیده در آن آیینه‏ها، عکس رخ جانانه‏ها

سنگ ملامت خورده‏ها از کودکان آزرده‏ها
دل زنده‏ها تن مرده‏ها فرزانه‏ها دیوانه‏ها

ببریده خویش از خویشتن، بگسیخته از ما و من
کرده سفرها در وطن، اندر درون خانه‏ها

نى در پى اندیشه‏ها، نى در خیالِ پیشه‏ها
چون شیرها در بیشه‏ها، چون مورها در لانه‏ها

207434_210814622265163_193291974017428_851726_515225_n

چون گل فروزان در چمن، چون شمع سوزان در لگن
بر گردشان صد انجمن پر سوخته پروانه‏ها

رخشان چو ماه و مشترى ز این گنبد نیلوفرى
تابان چو مهر خاورى از روزنِ کاشانه‏ها

مست از مىِ میناىِ دل بنهاده سر در پاى دل
آورده از دریاى دل بیرون بسى دُردانه‏ها

گاهى ستاده چون کدو، از مى لبالب تا گلو،
گاهى فتاده چون سبو، لب بر لبِ پیمانه‏ها
میرزا حبیب خراسانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *