اشعار

۴ تیر ۱۳۹۴

می آیی و من می روم

می آیی و من می روم ای مرد دیگر چون تیرگی از بیخ گوش صبحگاهیمی آیی و من می روم ، زیباست ، زیباست باران نرمی بر غبار کوره راهی دشت بلاخیز غریب تفته ای بود […]
۴ تیر ۱۳۹۴

دل بارانيم امشب

دل بارانيم امشب ،هواي خانه ميخواهد.چو شمعي رو به خاموشي، دلم پروانه ميخواهد.پريشانم از اين غربت،از اين غوغاي بي مهري،دلم شوريده اي عاشق،دلي ديوانه ميخواهد.نمي آيد صدايي جزصداي شوم تنهايي،در اين ويرانه زرگون ،دلم همخانه ميخواهد.هواي […]
۴ تیر ۱۳۹۴

وقتی همه دیواریم

اززمزمه  دلتنگیم ،  از همهمه بیزاریم نه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریم آوار پریشانی است ، رو سوی چه بگریزیم ؟ هنگامه حیرانی است،خود را به که بسپاریم ؟   تشویش هزار” آیا ، وسواس […]
۳۱ خرداد ۱۳۹۴

ﭼﻪ ﻣﺮﮔﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ

ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﻣﺮﮔﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ !!!!……ﮐﻪ ﻧﻪ ﻋﯿﻦ ﺁﺩﻡ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ……ﻭ ……ﻧﻪ ﻋﯿﻦ ﺁﺩﻡ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ !……ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮﯾﮏ ﺫﺭﻩ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ …..ﻭﻟﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﻧﻔﺮﺭﺍ […]
۳۱ خرداد ۱۳۹۴

عشق آغوشی ندارد.

چشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفت. آسمان افسانه ی ما را به دست کم گرفت.جام ها جوشی ندارد عشق آغوشی ندارد.بر من و بر ناله هایم هیچکس گوشی ندارد. * * *بازآ تا […]
۳۰ خرداد ۱۳۹۴

پرسيد و رفت

دوش آن نامهربان احوال ما پرسيد و رفت صد سخن سر کرد، اما يک سخن نشنيد و رفت هر که آمد در غم آباد جهان، چون گردباد روزگاري خاک خورد، آخر به خود پيچيد و رفت […]
۳۰ خرداد ۱۳۹۴

بوسه بر خاک ره دلبر

سالها چون گرد ….بنشستم بدامان نسیمتا که یکدم….. بوسه بر خاک ره دلبر زدمچشم دل یکدم گشودم در پی دیدار دوستکنده دل از ملک هستی ..از ملک سر بر زدمناخدای عشق تا رختم ..کجا خواهد کشیدمن […]