۱ شهریور ۱۳۹۸

از من مگریز

دوست من …نه از من مگریز من از مردمان خنجر بدست نیستم به دستهایم بنگر ..در یکی شاخه زیتون به نشانه صلح در دیگری گلی سرخ به نشان عشق فقط برای تو با قلبی به […]
۲۰ اسفند ۱۳۹۷

اگر بگذارد

اهل گردم، دل ديوانه….. اگر بگذارد نخورم مي، غم جانانه اگر بگذارد گوشه ای گيرم و فارغ ز شر و شور شوم حسرت گوشهء ميخانه اگر بگذارد عهد کردم نشوم همدم پيمان شکنان هوس گردش […]
۲۳ دی ۱۳۹۷

آسمان را به سر اين همه زندان نزنيد

آسمان را به سر اين همه زندان نزنيد زخم ها بر دل اين خانه ي ويران نزنيد همه در دخمه ي تاريكي ِ خود گم شده ايد حرف يك شهر چراغاني و تابان نزنيد ترس […]
۲۵ مهر ۱۳۹۷

عجب جانانه می رقصم

به بزم عارفان امشب عجب جانانه می رقصم به گرد شمع رخسارش .چنان پروانه می رقصم سماع عاشقان بنگر که مست وحدتم سازد پی ان پیر فرزانه ..من دیوانه می رقصم می تاکش نمی خواهم […]
۷ مرداد ۱۳۹۷

منزل “مادربزرگ

هر جمعه منزل “مادربزرگ” جمع می شدیم ریز تا درشت. از همهمه زیاد، صدا به صدا نمی رسید. روزهای هفته را روی دورِ تند میزدیم تا برسیم به جمعه. جمعه های بچگی مان را با […]
۷ مرداد ۱۳۹۷

عاشقانه ای از سر زمان

عاشقانه ای از سر زمان شاید هیچکس ————————– چــقدر دزدیــدنِ نگــاه ِ تــو از چشــمانت… لــذت بخــش اســت! گــویــی تیــله ای از چشــمم بــه دلــم مــی افتــد! بـــانـــو! بــا مــردی کــه تیــله هــای بسیــار دارد، […]
۷ مرداد ۱۳۹۷

رفتنی باید برود .

در پگاهی ارام و در سکوت ازین دیار رفتم رفتنی باید برود ..ومن نبز رفتم انقدر ارام که حتی قاصدک بی خبر ماند! انقدر ارام که بوسه شبنم از رخ غنچه خفته گل نیز ربوده […]
۷ مرداد ۱۳۹۷

صدای طنین عشق

که بود که آرام مرا می جست ؟ من که صدایم طنین عشق بود حتی در باد در خاک در آب حتی در آتش..بازهم صدایم طنین عشق بود پس این که بود که آرام مرا […]
۲۱ تیر ۱۳۹۷

اي گل بدن، اي گل عذار،

اي گل بدن، اي گل عذار، اي رشک گل، اي گل چمن گلگشت من، گلگون من، گل رنگ من، اي گل مکين اي نازک و نازک بدن، اي نازکي و ناز تن اي جان من، […]
۲۱ تیر ۱۳۹۷

مردی از دیار عشق

اهای تو ..قصه های زیبا در گوشم گفتی .. ومن بیهوده پنداشتم قصه تو راست است اما قصه ی بی پایان ما به پایان رسیده داستانی که تو برایم نوشتی قهرمان نداشت ان کلاغ بیچاره […]
۱۵ تیر ۱۳۹۷

پیدایم کن

راه زیادی نمانده است شیب ملایمی است به چمنزار و گلهای سپید آن نگاه کن و به آسمان آبی و لکه های مهربان ابر کمی نفس بگیر و بیا من میدانم تو از راهی دراز […]
۱۳ تیر ۱۳۹۷

ارش گفت زمین کوچک است!

ارش گفت زمین کوچک است! ” تیر و کمانی می خواهم تا جهان را بزرگ کنم ! ” “به آفرید” گفت : ” بیا عاشق شویم … جهان بزرگ خواهد شد ، بی تیر و […]