دست از دلم بـــدار کــه دیوانه ام هنوز عمـــری بگرد شمع جمال تــو گشته ام و آتش نخورده بــر پر پـروانه ام هنوز در خانه ای کـــه دولت وصل تو یافتـــم چون حلقه بسته بر در […]
میگریم و می خندم ، دیوانه چنین باید میسوزم ومیسازم ، پروانه چنین باید می کوبم ومی رقصم ، می نالم ومیخوانم در بزم جهان شور، مستانه چنین باید من این همه شیدایی ، دارم ز […]
دوست من …نه از من مگریز من از مردمان خنجر بدست نیستم به دستهایم بنگر ..در یکی شاخه زیتون به نشانه صلح در دیگری گلی سرخ به نشان عشق فقط برای تو با قلبی به زلالی […]
اهل گردم، دل ديوانه….. اگر بگذارد نخورم مي، غم جانانه اگر بگذارد گوشه ای گيرم و فارغ ز شر و شور شوم حسرت گوشهء ميخانه اگر بگذارد عهد کردم نشوم همدم پيمان شکنان هوس گردش پيمانه […]
آسمان را به سر اين همه زندان نزنيد زخم ها بر دل اين خانه ي ويران نزنيد همه در دخمه ي تاريكي ِ خود گم شده ايد حرف يك شهر چراغاني و تابان نزنيد ترس در […]
به بزم عارفان امشب عجب جانانه می رقصم به گرد شمع رخسارش .چنان پروانه می رقصم سماع عاشقان بنگر که مست وحدتم سازد پی ان پیر فرزانه ..من دیوانه می رقصم می تاکش نمی خواهم که […]
هر جمعه منزل “مادربزرگ” جمع می شدیم ریز تا درشت. از همهمه زیاد، صدا به صدا نمی رسید. روزهای هفته را روی دورِ تند میزدیم تا برسیم به جمعه. جمعه های بچگی مان را با هیچ […]