عرفات عشقبازان ….در کوی یار باشد به طواف کعبه زین در نروم …که عار باشدچو سری بر آستانش ز سر صفا نهادی به صفا و مروهای دل …..دگرت چه کار باشدقدمی ز خود برون نِه به […]
پشت این نقاب خندهپشت این نگاه شادچهره خموش مرد دیگری استمردیگری که سالهای سالدر سکوت و انزوای محضبی امید ……بی امید…… بی امید زیستهمرد دیگری که پشت این نقاب خندههر زمان به هر بهانهبا تمام قلب […]
ای دوســــت !گاه و بیــــگاه ، لب ِ پنجره ی خاطره ام می آیــــی …دیدنت ؛حتــــــی از دورآب بر آتش دل میــــپاشد .آنقـــــدر تشنه ی دیدار تو امکه به یک جــــــرعه نگاه تو قناعت دارم !دل […]
شعر من از عذاب تو گزند تازيانه شدضجه مغرور تنم ترنم ترانه شد حماسه ی زوال من در شب تلخ گم شدنضيافت خواب تو را قصه عاشقانه شد برای رند در به در اين من عاشق […]
در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست می دارم . آینه ها وشب پره های مشتاق را به من بده روشنی وشراب را آسمان بلند وکمان گشاده پل پرنده و قوس و قزح را به من […]
بتخانه نشین هستم… از کعبه سخن دارمعیب است مسلمان را زین کیشی که من دارماز دور درین صحرا گیرید …..سراغم رامن دوزخیی عشق ام در شعله وطن دارمگر پوش مزارم را از برگ گیاه ……سازنددهقان همین […]
بنشين، مرو، كه در دل شب، در پناه ماهخوش تر ز حرف عشق و سكوت و نگاه نيستبنشين و جاودانه به آزار من مكوشيكدم كنار دوست نشستن گناه نيست***بنشين، مرو، حكايت “وقت دگر” مگويشايد نماند فرصت […]