اشعار

۲۲ فروردین ۱۳۹۴

دست از دلم بـــدار

دست از دلم بـــدار کــه دیوانه ام هنوز عمـــری بگرد شمع جمال تــو گشته امو آتش نخورده بــر پر پـروانه ام هنوز در خانه ای کـــه دولت وصل تو یافتـــمچون حلقه بسته بر در خانه ام […]
۲۲ فروردین ۱۳۹۴

چرا امشب

چرا پس مه نمی تابد …..بدشت وکوهسار امشب چرا زنبق نمی رقصد…… کنار جویبار امشب چرا نرگس بپای……. خود دمادم اشک میریزد یقین او هم چو من دارد…. بدل داغ نگار امشب نه سازی میزند مطرب […]
۲۱ فروردین ۱۳۹۴

من و انکار شراب

من و انکار شراب این چه حکایت باشد غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد تا به غایت ره میخانه نمی‌دانستم ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد زاهد و عجب و نماز و […]
۲۰ فروردین ۱۳۹۴

به پا خیزید ای یاران

گلویم سخت پر درد و صدایم سخت دلگیر استهوای عشق مسموم و محبت پا به زنجیر است به چشمِ خویش دیدم پیکرِ الفت به پای دار به پا خیزید ای یاران نفیرِ بارشِ تیر است بگو […]
۱۹ فروردین ۱۳۹۴

مردان خدا پرده ی پندار دریدند

مردان خدا پرده ی پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدندهردست که دادند ازآن دست گرفتند هرنکته که گفتند همان نکته شنیدندیک طایفه را بهر مکافات سرشتند یک سلسله را بهر ملاقات گزیدندیک فرقه […]
۱۸ فروردین ۱۳۹۴

دریایِ شورانگیزِ چشمانت

· دریایِ شورانگیزِ چشمانت چه زیباست!آن جا که باید دل به دریا زد، همین جاستدر من طلوعِ آبیِ آن چشمِ روشنیاد آور صبحِ خیال انگیزِ دریاستگل کرده باغی از ستاره در نگاهتآنک چراغانی که در چشم […]
۱۷ فروردین ۱۳۹۴

طلوع دوباره آفتاب

چرا دیگر نمی‌تابد،بلند اندام زیبایم،كه شمع پر فروغ و زیور ابیات من بود . چرا اینگونه ساكت شد،پری قصه‌های من،گل سرخ خیال لحظه‌های غربت و محنت. چرا تسلیم محض سرنوشت نابرابر شد،مگو، بـــــا تــــو !كه شاید […]
۱۷ فروردین ۱۳۹۴

روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است

روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است تا تو بخاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردي… روزي كه آهنگ هر حرف، زندگي‌ست …تا من بخاطر آخرين شعر رنج قافيه نبرم… روزي كه هر لب ترانه‌ايست تا […]
۱۶ فروردین ۱۳۹۴

در ميكده

در ميكده ام ؛ چومن بسي اينجا هستمي حاضر و من نبرده ام سويش دستبايد امشب ببوسم اين ساقي رااكنون گويم كه نيستم بيخود و مستدر ميكده ام ؛ دگر كسي اينجا نيستواندر جامم دگر نمي […]