بیا باران، در آ مهتاب،دلم امشب به سر دارد، هوای مهر مزدا را،به جامم پر کنید امشب، مهین پند اوستا را؛بزن باران، ز جا بر کن، لگام و خرگه دشمن،بگو با من ز خرمدین، بیادم آر […]
آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ ای شاه عشق پرور مانند شیر مادر ای شیرجوش دررو جان پدر به رقص آ چوگان زلف دیدی […]
از همان روزی که دست حضرت قابیل!گشت آلوده به خون حضرت هابیلاز همان روزی که فرزندان « آدم »زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشیدآدمیت مرده بود گر چه « آدم » زنده بود!از همان روزی […]
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است جای گلایه نیست! که این رسم دلبری است هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست تنها گناه آینه ها زودباوری است مهرت به خلق بیشتر از […]
آشفته دلان را هوس خواب نباشد شوری که به دریاست،به مرداب نباشدهرگز مژه بر هم ننهد عاشق صادقآن را که به دل عشق بود،خواب نباشددر پیش قدت کیست که از پا ننشیندیا زلف تو را بیند […]