بر روی ما نگاه خدا خنده می زند هرچند ره به ساحل لطفش نبرده ایم زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود […]
آسمان همچو صفحه ی دل من روشن از جلوه های مهتاب است امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خواب است خیره بر سایه های وحشی بید می خزم در سکوت بستر خویش […]
گوشها منتظر بانگ جرسهاي مناندكوچهها منتظر بانگ قدمهاي تو اندتو از اين برف فرو آمده دلگير مشو تو از اين وادي سرمازده نوميد مباش«دي» زماني داردو زمستان اجلش نزديك استمن صداي نفس باغچه را ميشنومو صداي […]
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتندل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن نزد شاهین محبت …..بی پر و بال آمدنپیش باز عشق………. آئین کبوتر داشتن اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگردیده […]
معـرفت نیـست در ایــن معرفت آموختگانای خوشـــــا دولت دیــدار دل افـــروختگان دلـــــــم از صحبت ایـن چرب زبانان بگرفتبعد از این دست من و دامن لب دوختگان ((فریدون توللی))
گر نهای عین تماشا ….حیرت سرشار باشسر به سر دلدار یا آیینهٔ…. دلدار باشبا هجوم عیش شو چون نغمهٔ ذوق وصالیا سراپا درد دل چون نالهٔ بیمار باشبال و پر فرسودهٔ دام فلک نتوان شدنگر همه […]