نوش نوش بزم مستان کی به من فرصت دهد تا که قیل و قال عقل یاوه گو را بشنوم من مرید عشقم و افتاده در دام جنون نیستم غافل… که قول فتنه جو را بشنوم گوشه […]
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست اینهمه جنگ و جدل حاصل کوتهنظری است گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست هر کسی قصهی شوقش به زبانی […]
تو را باید جرعه جرعه نوشیدچون جامی از شرابی تلخ در تنهائی یک مرد تورا با همه وجود باید لمس کردمثل لحظه ویرانی روح پر احساس یک زن . . درنگاهش به دور دست ترا باید […]
غمش در نهانخانه دل نشيندبه نازي كه ليلي به محمل نشيند به دنبال محمل چنان زار گريمكه از گريه ام ناقه در گل نشيند خلد گر به پا خاري، آسان برآرمچه سازم به خاري كه در […]
نگاه کن که نریزد دلی چو باده بدستمفدای چشم تو ساقی به هوش باش که مستمکنم مصالحه یکسر بصالحان می کوثربشرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم ز سنگ حادثه تا ساغرم درست بماندبوجه خیر و […]
لبخند می زنم اما مثل ته مانده ی یک فنجان قهوه سرد و تلخم. این لبخند نیست تلخند است…!! مثل مزرعه ای که تمام محصولش را ملخ ها خورده اند دیگر نگران داسها ..هم نیستم.