خواب نباشد
۱۷ تیر ۱۳۹۴
گاهی فقط سکوت
۱۹ تیر ۱۳۹۴

شورم را

 

من سازم : بندی آوازم. برگیرم ،
بنوازم. بر تارم زخمه ی « لا » می زن ،

تار تبریزی
راه فنا می زن

من دودم : می پیچم ، می لغزم ، نابودم.

می سوزم ، می سوزم : فانوس تمنایم. گل کن تو مرا ، ودرآ.

آیینه شدم ، از روشن و از سایه بری بودم.

دیو و پری آمد ،

دیو و پری بودم. در بی خبری بودم.

قرآن بالای سرم ،

بالش من انجیل ، بستر من تورات ، و زبر پوشم اوستا ، می بینم خواب:
بودایی در نیلوفر آب.

هر جا گل های نیایش رست ،

من چیدم. دسته گلی دارم،

00 (21)

محراب تو دور از دست : او بالا ، من در پست.

خوشبو سخنم ، نی ؟ باد « بیا » می بردم ،

بی توشه شدم در کوه «کجا»گل چیدم،گل خوردم.

در رگ ها همهمه ای دارم ، از چشمه ی خود آبم زن ، آبم زن.

و به من یک قطره گوارا کن  شورم را زیبا کن.

باد انگیز ، درهای سخن بشکن ،

جا پای صدا می روب. هم دود « چرا » می بر ،

هم موج« من» و « ما » و « شما » می بر.

ز شبنم تا لاله ی بیرنگی پل بنشان ،

زین رویا در چشمم گل بنشان ،

گل بنشان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *