صفحه اصلی

۱۵ خرداد ۱۳۹۴

خدا کجاست ؟؟

خدا کجاست ؟؟ خدا ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ.. . ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﯾﻨﻬﺎﯾﺖ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯽﮔﯿﺮﯼ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺩﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻣﯽ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺑﺘﮑﺪﻩ ﻭ […]
۱۵ خرداد ۱۳۹۴

زن را خـــــــوب می شناسم !

دلم میخواهد اگر بار دیگر به دنیا آمدم در زندگی بعدی مـــــــرد باشم !مرد که باشم ، دیگر زن را خـــــــوب می شناسم ! اینکه تا چه حد غیر قابل تصور است ! ریز بین و […]
۱۴ خرداد ۱۳۹۴

چرا از مرگ مي ترسيد ؟

چرا از مرگ مي ترسيد ؟چرا زين خواب جان آرام شيرين روي گردانيد ؟چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد ؟– مپنداريد بوم نااميدي باز ،به بام خاطر من مي كند پرواز ،مپنداريد جام جانم […]
۱۴ خرداد ۱۳۹۴

بازی زندگی:

در بازی زندگی:یاد می گیری؛اعتماد به حرفهای قشنگ بدون پشتوانه،مثل آویختن به طنابی پوسیده است…. یاد می گیری؛نزدیک ترین ها به تو گاهی می توانند دورترین ها باشند….ياد مى گيرى؛باید آنقدر از خودت برای روز مبادا […]
۱۴ خرداد ۱۳۹۴

نامه ای از یک زن

ﻣﻦ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ …ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺷﻢ …..ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳـــﺖﺩﺍﺭﻡ …ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﺒﻨﺪ ﺭﻧﮕﯽ ﺭﻧﮕﯽ ﺳﺮﺧﻮﺵ..ﻣﯿﺸﻮﻡ … ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪﺑﻠﻨﺪ …. ﮐﻭﺗــﺂﻩ ﮐـــﻮﺗــﺂﻩ ﮐﻨﻢﻭ ﭼﯿﺰ ﺷﮕﻔﺖ ﺁﻭﺭﯼ […]
۱۳ خرداد ۱۳۹۴

تبر

…تبربه پشت درخت جوان فرودآمدچنان گریست که هیزم شکن پشیمان شدبه خویش گفت :از این روزی سیاه چه سود؟دریغ!چند توان خوردنان خون آلود ؟درخت گفت: بزن گریه ام زجور تو نیستشکایت از تو ندارم حکایت دگری […]
۱۳ خرداد ۱۳۹۴

کاریکلماتور پرویز شاپور 2

۳ـ شیر بُز بُز قندی …….شکر نمی خواهد. ۴ـ شرکت برق ، حتی برای برق کفش هایم هم تعرفه صادر کرد. ۵ـ برای باز شدن اشتهایش کلید ساز آورد. ۶ـ چون ریاضی بلد نبود ، دیگران […]
۱۳ خرداد ۱۳۹۴

کاریکلماتور پرویز شاپور

برای‌اينکه کاه را يونجه ببيند هميشه عينک سبز می‌زند ! ——————عشق‌های امروزی به ماهی کوچکی می‌ماند که بايد مواظب بود ازدست ليز نخورد . ——————–آنقدر غم روی دلش ستگينی کرد که دلش شکست
۱۳ خرداد ۱۳۹۴

بعضی ها

بعضی ها ؛شبیه عطر بهار نارنج هستند درکوچه های پیچ در پیچ دلت …نفس میکشی..آنقـــدر عمیق، تا عطربودنشان را تا آخرین ثانیه ی عمرت ؛ در ریه هایت ذخیره کنی .بعضی ها آرامش مطلقند ؛لبخندشان ، […]