صفحه اصلی

۱۳ خرداد ۱۳۹۳

افتاده در خرابات

دیدی چو من خرابی…. افتاده در خرابات ؟فارغ شده ز مسجد….. وز لذت مباحات از خانقاه رفته، در میکده نشسته صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات در باخته دل و دین، مفلس بمانده […]
۱۳ خرداد ۱۳۹۳

دمی با خواجه عبدالله انصاری

الهی در سر گریستنی دارم دراز ـ ندانم که از حسرت گریم یا از ناز ـ گریستن حسرت… بهره یتیم و گریستن شمع بهره ناز ـ از ناز گریستن چون بود این قصه یی است دراز […]
۴ خرداد ۱۳۹۳

اوهام

تو زیباترین وخوشبوترین شاخه ی گل دنیاییتو با من همسفر دیار عشق بودی تو گل را …..زیبائی را ….وبهار را می شناسی صدای موج ها را تعبیر میکنی .وبا ترنم چشمه ها اواز سر میدهی تو […]
۴ خرداد ۱۳۹۳

درخت

سالهاست نقش یک درخت بزرگ پراز میوه های رنگارنگ را در زندگی بازی میکنم! همه در سایه ام می نشینند و استراحت می کنند همه از میوه های این درخت می خورند وبا چوب وسنگ به […]
۲ خرداد ۱۳۹۳

بانو

برای منروزبا طلوع نگاه توآغاز می شود…وشب با یاد تو ..بانو بر شاخه ای از باغ های تنتقلب بی قرار مراآشیان بده در شبی شگفت!تا صبحی خوش!وسفری شیرین! داشته باشم سرشار ز شیدایی