صفحه اصلی

۴ آبان ۱۳۹۲

مسافر خسته

مثل سکوت ساده ی صحرای خسته بودمردی که پای غربت دریا نشسته بودانگار با وجود تمام بلندی اشمثل نماز ظهر مسافر شکسته بودهر شب عبور خط نگاهش به جاده بودمردی که هیچ کس به دلش دل […]
۴ آبان ۱۳۹۲

الفبای عشق

وقـتـی‌ گـفـتـم ‌: دوسـتَـت‌ مـیـدارم مـی‌دانـسـتـم‌ کــه‌ الـفـبـایـی‌ تــازه‌ را اخــتراع‌ مـی‌کـنـم‌ بــه‌ شـهـری‌ کـه‌ در آن‌ هـیـچکـس ،‌ خـواندن‌ نـمـی‌داند ! شـعـر مـی‌خـوانـم‌ ، در ســـالُـنـی‌ مـتـروکـــــــــــ . . . ‌ وَ شـراب م‌ را […]
۲ آبان ۱۳۹۲

تبر

چه صدائیست که پیچیده در این جنگل مرگ ؟چه کسي تيشه براين شاخه ي افتاده زمين، مي کوبد؟اين تبر مال تو نيست؟دستها آن تو نيست؟تو چه محکم و چه کاريو چه باعشق وعلاقه به من شاخه […]
۲ آبان ۱۳۹۲

مست مست

باز گشتم امشب از میخانه امــــا مست مست سر درون سینه و تنهای تنهـــــا ، مست مست در میــــــان کوچه‌ها افتان و خیزان ، چون نسیم جامه وارون کرده و شیدای شیدا ، مست مست بــــــــــــــا […]
۲ آبان ۱۳۹۲

باران نیمروزی

بــارانــی مــوربدر نیــمروزی آفتــابــی…هیــچ اتفــاقی نیــفتــاده اســتتنــها تــو رفتــه ایامــا مــنقســم مــی خــورم کــه ایــن بــارانبــارانــی معــمولی نیســتحتمــا جــایــی دوردریــایــی را بــه بــاد داده انــد…رسول یونان
۲ آبان ۱۳۹۲

پنجره

نمی دانی پنجره از قاب چشمدر کوله بار جاده سال ها تب باران دارد و انگشتی مدام ،دنبال نشانه هااندام شب را زیرو رو می کندبوی تو کدام قسمت ذهنم را اشغال کردهکه گلوی فاصله ،در […]