صفحه اصلی

۱۶ مرداد ۱۳۹۴

دستهایی به هم پیوسته

در فرو بسته ترین دشواریدر گرانبارترین نومیدی،بارها بر سر خود بانگ زدم:“هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!”بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کارکوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!وَه […]
۱۶ مرداد ۱۳۹۴

مهربانی را بیاموزیم .

مهربانی را بیاموزیم .فرصت آیینه ها در پشت در مانده است .روشنی را می شود در خانه مهمان کرد . می شود در عصر آهن ،آشناتر شدبا سایباني از بید مجنون،و روشنی از عشق ….می شود […]
۱۶ مرداد ۱۳۹۴

شب در چشمان من است،

شب در چشمان من است، به سیاهی چشم‌هایم نگاه کن! روز در چشمان من است، به سفیدی چشم‌هایم نگاه کن! شب و روز در چشمان من است، به چشم‌هایم نگاه کن! پلک اگر فرو بندم جهان […]
۱۵ مرداد ۱۳۹۴

عاشق نشدی زاهد،

عاشق نشدی زاهد، دیوانه چه میدانی؟ در شعله نرقصیدی، پروانه چه میدانی؟ لبریز می غمها،شد ساغر جان من خندیدی و بگذشتی، پیمانه چه میدانی؟ یک سلسله دیوانه……..،افسون نگاه او ای غافل از آن جادو، افسانه چه […]
۱۵ مرداد ۱۳۹۴

پشت هيچستانم‌.

به سراغ من اگر مي آييد، پشت هيچستانم‌. پشت هيچستان جايي است‌. پشت هيچستان رگ هاي هوا، پر قاصدهايي است كه خبر مي آرند، از گل واشده دورترين بوته خاك‌. روي شن ها هم‌، نقش هاي […]
۱۴ مرداد ۱۳۹۴

ساغر تهی

ساغر تهی ست امشب و.میخانه باز نیست مخمور باده ایم و…….می چاره ساز نیست خضرم دهد  گر اب بقا…… ریزمش بخاک بی شاهد وشراب ..برانم نیاز نیست گر منع ما کند زمی ناب ………محتسب مست ریاست […]
۱۴ مرداد ۱۳۹۴

" ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ "

ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ،ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺭﻭﺡ ﻭ ﻗﻠﺐﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ ،ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ :” ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ “ ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ،عمری ﺭﺍ ﻫﺪﺭ ﺩﺍﺩﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ :” ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ “ ﻣﮕﺮ […]