صفحه اصلی

۵ آذر ۱۳۹۲

طغیانگر مهر

میدانم روزی سیل اشکمان کلبه غم را با خود خواهد برد وطغیانگر مهر دیوارهای سکوت را فرو خواهد ریخت وانگاه از پشت دیوار فرو ریخته غرور مان خنده ای را که بر لبانت نشسته خواهم دید […]
۵ آذر ۱۳۹۲

دوشیزه عشق من

نه در رفتن حرکت بود نه درماندن سکونی…شاخه ها را از ریشه جدایی نبود و باد سخن چین..با برگ ها رازی چنان نگفت که بشاید. دوشیزه عشق من..مادری بیگانه است و ستاره پر شتاب در گذرگاهی […]
۲ آذر ۱۳۹۲

قصه گو

دیگر قصه گوی هیچ قصه ای نخواهم شد…که این راوی خودقصه ها دارد..ودرین قصه ..غصه ها قصه عشق .جدائی .وفا .نا مهربانی دوستی ..خنجر صداقت .نامردی بازهم قصه بگویم ؟فقط سکوت ..فقط سکوت
۲۹ آبان ۱۳۹۲

شهد زندگی

من باتو در قلقل چشمه های زلال..می خندمودر نای جویباران دوستت دارم را زمزمه می کنم با تو من عشق را..شوق را ..زندگی راومهربانی خداوندی را می نوشم .. تو هم با من بنوش این جام […]
۲۹ آبان ۱۳۹۲

پیری در جوانی

حالا که کسی در حوالی خلوت خاموش ما نیستلحظه یی به دور از قافیه های غرور و گلایه به من بگوایا تمام این ترانه های اشک آلودبه تکرار آن روزهایزلال زنبق و رازقی نمی ارزندمترانه دوستت […]
۲۸ آبان ۱۳۹۲

مادر

ﺑﻪ ﺗﻘﻮﯾﻤﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﯾﮑﺴﺎﻝ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ..ﺩﻫﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮﻡ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﻨﺪ، ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ….ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻮﺩﮎ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ … ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻣﺎﺩﺭ