صفحه اصلی

۶ شهریور ۱۳۹۳

رقص مستان

اگر عشق با دل تبانی کند دلم دل شود …..میزبانی کند مرا این دوتا…. آسمان می برند به آن سو تر از بی کران می برند بزن مطرب آهنگ شور آفرین که از رقص مستان بلرزد […]
۴ شهریور ۱۳۹۳

لاله4

جوش مى و مستى بين، در چهره ى گلگونم داغ است نشان عشق، در سينه ى پرخونم آزاده و سرمستم، خو كرده به هامونم رانده ست جنون عشق، از شهر به افسونم من لاله ى آزادم، […]
۳۰ مرداد ۱۳۹۳

ساقی نامه

ای ساقی خوش منظر مست میِ نابم کنروی چو مهَت بنمای بیهوش و خرابم کنکیفیت بیداری خون کرد دلم ساقیبرخیز و شرابم ده بنشین و به خوابم کنهر وقت که می خواران پیمانهٔ می نوشنداز چشم […]
۲۸ مرداد ۱۳۹۳

دمی با شیخ بهائی

آنانکه شمع آرزو در بزم عشق افروختنداز تلخی جان کندنم، از عاشقی واسوختنددی مفتیان شهر را …..تعلیم کردم مسئلهو امروز اهل میکده، رندی ز من آموختندچون رشتهٔ ایمان من، بگسسته دیدند اهل کفریک رشته از زنار […]
۲۸ مرداد ۱۳۹۳

مترسک 2

از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده‌ای؟پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذتی بسیار و به یاد ماندنی است،پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن […]
۱۸ مرداد ۱۳۹۳

تنهایم وغمگین

تنهایم وغمگینسردم است واز درون دارم یخ میزنم….نه …سالهاست یخ زده ام .سالهاست چشمان شیشه ایم را به فضا میدوزمبه دور ..به نزدیک ..وبه نقطه ای در دیوار قفس انها از نگاه تهی شده اند…واز دیدن […]