اشعار

۱۲ آبان ۱۳۹۳

دمی با نظامی گنجوی

دوش رفتم به خــــرابــــات مــــرا راه نبــودمی زدم ناله و فــــریــــــاد ..کــس از من نشنودیا نبد هیـــــچ کــــس از بـــاده فروشان ….بیداریا که مــــن هیچ کســـم،…. هیچ کسم در نگشودپاســــی از شب بگـــذشت… بیشتر ک یـا […]
۱۲ آبان ۱۳۹۳

دردی کش

ما صافدلان دردکش بزم الستیم با نغمه و می ،لب به لب و دست به دستیم”در مدرسه و صومعه بسیار دویدم از علم و عمل،چاشنی ی عشق ندیدمتحقیق نمودم،چه مسائل،چه دلائل حرفی که دهد بوی زعشقی […]
۱۱ آبان ۱۳۹۳

دمی با رضی الدین ارتیمانی

دست شوقی با گریبان آشنا میخواستیمجامهٔ جان در غم عشقی فنا میخواستیمدیده گریان، سینه سوزان، دل طپان، جان مضطربشکر للّه یافتیم آنچ از خدا میخواستیمخود عیان بود آنچه میجستیم او را در نهان پیش ما بود […]
۹ آبان ۱۳۹۳

ساغر تهی

ساغر تهیست امشب ومیخانه باز نیست مخمور باده ایم ومی چاره ساز نیست لبخند جام وگریه مستان بی خبر اواز مست سرخوش و ..گلبانگ ساز نیست خضرم دهد گر اب بقا ..ریزمش بخاک بی شاهد وشراب […]
۱۵ مهر ۱۳۹۳

دمی دیگر با خسرو گلسرخی

خسته تر از همیشهدر دست های تودنیادروغین استچشمت همه آهنپایت همه تردیددستت همه کاغذاین فردا که فراز دارد می بینیقلب بزرگ ماستدریا درون سینه ام جاری ستبا قایق تردیدبا ارتفاع موج ها ، شلاقدر من همه […]
۱۵ مهر ۱۳۹۳

دمی با حمید مصدق

دل وحشت زده در سینه من می لرزید دست من ضربه به دیوار زندان کوبید ای همسایه زندانی من ضربه دست مرا پاسخ گوی ضربه دست مرا پاسخ نیست  تا به کی باید تنها تنها وندر […]
۱۲ مهر ۱۳۹۳

صدا مکن

دگر مرا صدا مکنمرا ز جام باده ام جدا مکنکه جام من به من جواب میدهدبه من کلید شهر خواب میدهددرون خوابهای منتویی و دستهای مهربانتویی و عهدهای استوارو هرچه هست عاشقانه پایداربرو مرا صدا مکنز […]
۱۱ مهر ۱۳۹۳

دمی با جبران خلیل جبران

باد در گوش بلوطهای بلند…همان قصه ی شیرینی را حكایت می كند كه با تیغه های ظریف و باریك علف می گوید….تنها آنكس شریف و بزرگ است كه صدای باد را در ساز وجود خویش به […]