ما صافدلان دردکش بزم الستیم
با نغمه و می ،لب به لب و دست به دستیم”
در مدرسه و صومعه بسیار دویدم
از علم و عمل،چاشنی ی عشق ندیدم
تحقیق نمودم،چه مسائل،چه دلائل
حرفی که دهد بوی زعشقی نشنیدم
تقلید و جدل را همه آماده و حاضر
کاین حرف که گفتی به فلان حاشیه دیدم
این مسئله دانان،همه حمال کتابند
گردیدم و،زین قوم به مردی نرسیدم
غرقند به دریای ریا و حسد و بخل
با عشق بپیوستم،زایشان ببریدم
دیدم که همین گفت و شنودست و دگر هیچ
باز آمدم و رخت به میخانه کشیدم
ما صافدلان دردکش بزم الستیم
با نغمه و می ،لب به لب و دست به دستیم
کامل جهرمی
—————————
درد کش … با ضمه دال کسیکه بجای شراب صاف ..درد ان را مینوشد که بسیار ارزان است و به خادمان بی پول میخانه میدهند