اشعار

۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

می‌خواهی چه کار؟

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟***تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟***مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبودراستی تو […]
۲۹ فروردین ۱۳۹۴

راه نيستان كجاست؟

ناله به دل شد گره ، راه نيستان كجاست؟ خانه قفس شد به من طرف بيابان كجاست؟ اشك به خونم كشيد ، آه به بادم سپرد عقل به بندم فگند ، رخنهء زندان كجاست؟گفت پناهت دهد […]
۲۹ فروردین ۱۳۹۴

" جام جهان ز خون دل عاشقان پر است

امشب به قصه ي دل من گوش مي كنيفردا مرا چو قصه فراموش مي كنياين در هميشه در صدف روزگار نيستمي گويمت ولي تو كجا گوش مي كنيدستم نمي رسد كه در آغوش گيرمت… اي ماه […]
۲۹ فروردین ۱۳۹۴

من مست شدم زاهد

من مست شدم زاهد از باده خمخانه                   یک جام دگر دارم سرمست شوی یا نه؟از ما دو کدامین را تا دوست به خود خواند          من عاشق و دیوانه تو عاقل و فرزانهآنرا که تو مفتونی صد […]
۲۸ فروردین ۱۳۹۴

صنم می گوی و در بتخانه می رقص

صنم می گوی و در بتخانه می رقص نوایی می زن و مستانه می رقص عجب ذوقی بود در رقص مستی تو نیز ای باده در پیمانه می رقص بر افشان دست بر ناموس و آن […]
۲۸ فروردین ۱۳۹۴

دست عشق از دامن دل دور باد!

دست عشق از دامن دل دور باد! می‌توان آیا به دل دستور داد؟ می‌توان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد؟ موج را آیا توان فرمود: ایست! باد را فرمود: باید […]
۲۷ فروردین ۱۳۹۴

زندگي در کف توست …

زندگي در کف توست … زندگي چرخش ثانیه هاست زندگي پر زدن شاپركی است زندگي از من و توست زندگي خالی نیست ، خدا هست زندگي سخت تر از سنگ كه نیست زندگي نرم چو برف […]
۲۷ فروردین ۱۳۹۴

جام دريا

جام دريا از شراب بوسه خورشيد لبريز استجنگل شب تا سحر تن شسته در بارانخيال انگيز !ما ، به قدر جام چشمان خود ، از افسون اين خمخانه سر مستيمدر من اين احساس :مهر مي ورزيمپس […]