اشعار

۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴

هيچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد

می دانمحالا سالهاست که ديگر هيچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری آن همه صبوری من ديدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازه‌ی […]
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴

کیستم من؟ چیستم من؟ خسته ای دیوانه ای

قطره ای آبم ز چشمی اشکبار افتاده امپاره ای آهم به راهی بیقرار افتاده امآتشم در خرمن امال خویش افکنده امناله ام در دامن شبهای تار افتاده امبوسه ای نشکفته ام در موی او پیچیده امحسرتی […]
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴

ایندم منم که بیدل و بی‌یار مانده‌ام

ایندم منم که بیدل و بی‌یار مانده‌ام …در محنت و بلا چه گرفتار مانده‌ام؟ با اهل مدرسه چو به اقرار نامدم با اهل مصطبه چه به انکار مانده‌ام؟ در صومعه چو مرد مناجات نیستم در میکده […]
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴

دعــا بـــده بـــــروم

  دلــم پُــر اسـت فـضـا تـنـگ كــوچــه غـمـنـاك اسـتعــروس عـشــق بــه زيــر هـزارمــن خــاك اســت نـه دسـت دوســت نـه ره تــوشــه و نـه روزنـــه ايسـفـر بـه پـيــش و ره عـــاشـــقـي خـطـرنـاك اســت بــه دخـــتــرم کــه دم […]
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴

دمی با حسین پناهی

یاد گرفتم این بار که دستانم یخ کرد، دستان کسی را نگیرم!جیب هایم مطمئن ترند.!!– دنیا رو می بینی؟ حرف حرف میاره، پول پول میاره، خواب خواب میاره.ولی ‘محبت’، “خیانت” میاره!=========================== کاش همه میدانستن دل بستن […]
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۴

سرشار از زنانگی

بیشترین عشق جهان را به سوی تو می آورماز معبر فریادها و حماسه هاچرا که هیچ چیز در کنار م… از تو عظیم تر نبوده استکه قلبتچون پروانه ییظریف و کوچک و عاشق است. ای معشوقی […]
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۴

کیستی

کیستی که مناینگونه به اعتمادنام خود رابا تو می‌گویم…کلید خانه‌ام رادر دستت می‌گذارمنان شادی‌هایم را با تو قسمت می‌کنمبه کنارت می‌نشینمو بر زانوی تواینچنین آرامبه خواب می‌روم؟ کیستی که مناینگونه به جد در دیار رویاهای خویش […]
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۴

مرا از یاد خود بستان

مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش به […]