اشعار

۱۶ فروردین ۱۳۹۴

ساقیا پُر کن به یاد چشم او جامی دگر

ساقیا پُر کن به یاد چشم او جامی دگرتا بسوی عالم مستی زنم گامی دگرچشم مستت را بنازم ، تازه از راه آمدمبعد ازین جامی که دادی ، باز هم جامی دگر تا مگر مستانه بر […]
۱۴ فروردین ۱۳۹۴

زندگی

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺫﺭﻩ ﻛﺎﻫﯿﺴﺖ ، ﻛﻪ ﻛﻮﻫﺶﻛﺮﺩﯾﻢﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻡﻧﮑﻮﯾﯽ ﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﯾﻢﺯﻧﺪﮔﯽﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻬﺎﺭ ،ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖﺑﺠﺰ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﺎﺭ ،ﺯﻧﺪﮔﯽﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ ،ﺑﺠﺰ ﺣﺮﻑﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﺴﯽ ،ﻭﺭﻧﻪ ﻫﺮﺧﺎﺭ ﻭ ﺧﺴﯽ ،ﺯﻧﺪﮔﯽﻛﺮﺩﻩ ﺑﺴﯽ ،ﺯﻧﺪﮔﯽﺗﺠﺮﺑﻪ ﺗﻠﺦ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ […]
۱۲ فروردین ۱۳۹۴

آواز عاشقانه ي ما

آواز عاشقانه ي ما ….در گلو شكستحق با سكوت بود،صدا در گلو شكستديگر دلم هوای سرودن…… نمي كندتنها بهانه ی ما ……در گلو شكست…سر بسته ماند بغض گره خورده در دلمآن گريه های عقده گشا در […]
۱۱ فروردین ۱۳۹۴

ای خوش از تن کوچ کردن،

ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن روی مانند پری……… از خلق پنهان داشتن همچو عیسی بی پر و بی بال بر گردون شدن همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن کشتی صبر اندرین […]
۱۱ فروردین ۱۳۹۴

غنچه‌ای گفت به پژمرده گلی

غنچه‌ای گفت به پژمرده گلیکه ز ایام، دلت زود آزرد آب، افزون و بزرگست فضاز چه رو، کاستی و گشتی خردزینهمه سبزه و گل، جز تو کسینه فتاد و نه شکست و نه فسردگفت، زنگی که […]
۱۱ فروردین ۱۳۹۴

غنچه پژمرده

  عاشق از تشویش دنیا و غم دین فارغ است هر که از سر بگذرد از فکر بالین فارغ است چرخ غارت پیشه را با بینوایان کار نیست غنچه پژمرده از ناراج گلچین فارغ است شور […]
۱۱ فروردین ۱۳۹۴

غباری در بیابانی

نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی نیابد محفلم […]
۱۱ فروردین ۱۳۹۴

صبر کن

صبر کن ای تن که آن بیداد هجران بگذردراحت تن چون که بگذشت آفت جان بگذردخویشتن در بند نیک و بد مکن از بهر آنکزشت و خوب و وصل و هجران درد و درمان بگذردروزگاری می‌گذار […]