اشعار

۱۱ شهریور ۱۳۹۲

کوچه های ذهن

دلم مثل دختربچه اي شاداندر كوچه هاي ذهنممدام با يادت عشق بازي مي كندتو آسمان مي شوي و من براي با تو بودنهمه ستاره ها را به موهايم سنجاق مي كنمتا شايد بر پهناي آغوشت ، […]
۴ شهریور ۱۳۹۲

ساقی

نگاه کن که نریزد دلی چو باده بدستمفدای چشم تو ساقی به هوش باش که مستمکنم مصالحه یکسر بصالحان می کوثربشرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم ز سنگ حادثه تا ساغرم درست بماندبوجه خیر و […]
۲۶ مرداد ۱۳۹۲

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟وآنکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟وآنکه سوگند خورم ، جز بسر او نخورموآنکه سوگند من و توبه ام اشکست کجاست؟وآنکه جانها بسحر نعره زنانند ازووآنکه ما […]
۲۲ مرداد ۱۳۹۲

رهی باید کرد

خوش همی میروی ای قافله سالار… براهگذری…. جانب گم کرده . رهی….. باید کردنه همین صف زده مژگان سیه …باید داشتبصف دلشدگان هم نگهی……… باید کردطاعت از دست نیاید گنهی…….. باید کرددر دل دوست بهر حیله  […]
۲۲ مرداد ۱۳۹۲

تو کیستی ؟؟؟

با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن دیگر بگو از جان من, جانا چه می‌خواهی؟ بگو گیرم […]