اشعار

۱۸ شهریور ۱۳۹۳

ای کاروان

بــر قــدسيـان آسمان ….مــن هــر شبـي يـاهـــو زنــمگر صــوفي از «لا» دم زنـــد…. مــن دم ز «الا هــو» زنمبـاز هــوايــي نـیسـتـــم ….تـــا تــيــهوي* جـانهـا بــرمعَـنـقـاي قـاف قـربـتـم،…. كـــي بانگ بــر تـيـهو زنـــم؟مـن كـوكـويــي ديــوانــه‌ام صـــد شهـــر […]
۶ شهریور ۱۳۹۳

مرا ز راست ها که دروغند

مرا نجات بدهمرا ز کوچه ز میدانمرا ز ده ز بیابانمرا ز راست ها که دروغندمرا ز عشق که آغاز نفرت استمرا ز نفرتمرا ز عاطفه حتی نجات بدهمرا رها کن از این بختک سیاهاز این […]
۶ شهریور ۱۳۹۳

رقص مستان

اگر عشق با دل تبانی کند دلم دل شود …..میزبانی کند مرا این دوتا…. آسمان می برند به آن سو تر از بی کران می برند بزن مطرب آهنگ شور آفرین که از رقص مستان بلرزد […]
۳۰ مرداد ۱۳۹۳

ساقی نامه

ای ساقی خوش منظر مست میِ نابم کنروی چو مهَت بنمای بیهوش و خرابم کنکیفیت بیداری خون کرد دلم ساقیبرخیز و شرابم ده بنشین و به خوابم کنهر وقت که می خواران پیمانهٔ می نوشنداز چشم […]
۲۸ مرداد ۱۳۹۳

دمی با شیخ بهائی

آنانکه شمع آرزو در بزم عشق افروختنداز تلخی جان کندنم، از عاشقی واسوختنددی مفتیان شهر را …..تعلیم کردم مسئلهو امروز اهل میکده، رندی ز من آموختندچون رشتهٔ ایمان من، بگسسته دیدند اهل کفریک رشته از زنار […]
۱۷ مرداد ۱۳۹۳

پروانه در ادبیات پارسی

«از شاخسار شمع شرروار می‌یرد پروانه‌ای که گرد تو یک‌بار می‌پرد» صائب تبریزی— چراغ روی ترا شمع گشت پروانه مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه» حافظ