در ره عشقت ای صنم، شیفته بلا منمچند مغایرت کنی، با غمت آشنا منمپرده به روی بسته ای، زلف به هم شکسته ای از همه خلق رسته ای، از همگان جدامنمشیر تویی، شکر تویی، شاخه تویی، […]
ره میخانه و مسجد کدام است که هر دو بر من مسکین حرام است نه در مسجد گذارندم که رند است نه در میخانه کین خمار خام است میان مسجد و میخانه راهی است بجوئید ای […]
غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست.غنچه انروز ندانست که ان گریه ز چیست؟ باغ پرگل شد وهر غنچه به گل شد تبدیلگریه باغ فزون تر شدو چون ابر گریستباغبان امد و گلهارو چید . […]
در آن صبح سترون سرد پاییزی نیستان سوخت، دستان سوختهم این خنیاگر آیین مستان سوختبنال ای قمری کوکو زن افسانه های دوربنال ای بی نوا تنبور تو ای از جفت هم پرواز خود تا جاودان مهجوربنال […]
دوست دارم نیمه شب در خلوت ایوان ماه سرگزارم عاشقانه با تو در دامان ماه شامگاهان برسر میز ستاره تا سحر جرعه جرعه با تو نوشم قهوه در فنجان ماه باد وقتی ناجوانمردانه برهم میزند گیسوانت […]
ای لبت بادهفروش و دل من بادهپرستجانم از جام می عشق تو دیوانه و مست تا ابد مست بیفتد چو من از ساغر عشقمی پرستی که بود بیخبر از جام الست تو مپندار که از خودخبرم […]
روزی پشیمان می شوی آن روز خیلی دیر نیست… روزی که دیگر قلب من…. با عشق تو درگیر نیست… آن روز می بوسی مرا در قاب عکس ساکتی… زل میزنی چشم مرا سهم ات بجز تصویر […]
در ره عشقت ای صنم، شیفته بلا منمچند مغایرت کنی، با غمت آشنا منمپرده به روی بسته ای، زلف به هم شکسته ای از همه خلق رسته ای، از همگان جدامنمشیر تویی، شکر تویی، شاخه تویی، […]
ره میخانه و مسجد کدام است که هر دو بر من مسکین حرام است نه در مسجد گذارندم که رند است نه در میخانه کین خمار خام است میان مسجد و میخانه راهی است بجوئید ای […]
غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست.غنچه انروز ندانست که ان گریه ز چیست؟ باغ پرگل شد وهر غنچه به گل شد تبدیلگریه باغ فزون تر شدو چون ابر گریستباغبان امد و گلهارو چید . […]
در آن صبح سترون سرد پاییزی نیستان سوخت، دستان سوختهم این خنیاگر آیین مستان سوختبنال ای قمری کوکو زن افسانه های دوربنال ای بی نوا تنبور تو ای از جفت هم پرواز خود تا جاودان مهجوربنال […]
دوست دارم نیمه شب در خلوت ایوان ماه سرگزارم عاشقانه با تو در دامان ماه شامگاهان برسر میز ستاره تا سحر جرعه جرعه با تو نوشم قهوه در فنجان ماه باد وقتی ناجوانمردانه برهم میزند گیسوانت […]
ای لبت بادهفروش و دل من بادهپرستجانم از جام می عشق تو دیوانه و مست تا ابد مست بیفتد چو من از ساغر عشقمی پرستی که بود بیخبر از جام الست تو مپندار که از خودخبرم […]
روزی پشیمان می شوی آن روز خیلی دیر نیست… روزی که دیگر قلب من…. با عشق تو درگیر نیست… آن روز می بوسی مرا در قاب عکس ساکتی… زل میزنی چشم مرا سهم ات بجز تصویر […]