خداوند برای گفتن حرفهای بسیار داشت که در بی کرانگی دلش موج میزدو بیقرارش میکردو آن هنگام دریاها را از اشکهایی که در تنهاییش ریخته بود لبریز میساختبا شوق ….انسان را افرید .به ان افتخار کرد […]
پاییــــــــــز رسید .. . . فرامــــوش نکـن که برگـــــــــ های پاییـــــــــزی سرشار از شعــور ِ درخت اند و خاطـــــــــرات سه فصــل را بر دوش می کشند . . آرام قـــدم بگذار بر چهــــــره ی تکیده ی […]
روزها می گذرند …که سکوتی ممتد ..بر لبم می رقصدقصه هائی که زدل میایند..بغض هائی که در دلم می شکنندزیر سنگینی این بار سکوت …بی صدا می میرندبی صدا می میرند
برای بعضی دردها نه میتوان گریه کرد ،نه فریاد کشید ،برای بعضی از دردها فقط میتواننگاه کرد وبی صدا شکست …فروریخت ودریغ از حتی اهی برای بغض گلو ویا سوالی برای …چرا؟؟؟؟؟؟
سكوتي اينچنين كه اكنون ميان تو و من نشسته است! مملو از نا گفتني هاييست كه كلام در تعبيرش عاجز است!اين سكوت مقدس اگر چه غمگين! ولي فرياد رساي عشق است!عشق..عشق وبازهم عشق گوش کن .در […]
الهی… با خاطری خسته…دلی به تو بسته!دست از غیر تو شسته…در انتظار رحمتت نشسته ام.میدهی…کریمینمیدهی…حکیمیمیخوانی…شاکرممیرانی…صابرمالهی احوالم چنانست که میدانیو اعمالم چنین است که می بینینه پای گریز دارم و نه زبان ستیز…الهی مشت خاکی را چه […]