کنار پنجره ی ایوان ، روی طاقچه گلدان بوددرخت سیب ، بهار که میشد صدایم میکردسایه اش را می گویمهمان جایی که استکان و قوری برای چای خوردن بود مادربزرگ یادت هست ؟دلم همیشه برای قصه […]
بعضی ها چهره شان خیلی معمولیستاما آنچه در قسمت چپ سینه شان می تپد دل نیست،اقیانوس محبت است. بعضیها تن صدایشان خیلی معمولیست ،اما سخن که میگوینددر جادوی کلامشان غرق میشویبعضیها قد و قامتشان معمولیست اما […]
شانه به شانه زنبور عسلم ولی سالهاست ..نمک روی زبان قاچ قاچم خشکیده استانگشتر ازادی را با انگشت ها چیده اند.وسروها را در فلق سرخ بخاک افکنده اند !!!! فقط با سه حرف ا..ت…ش .تمام .اری […]
میشه بمن کمک کنید ؟؟؟!!!اقای محترم ..خانم گرامی ..اهای برادر..شما خواهرمن اعلام میکنم با صدای بلند استریو فونیک که من یک بیسوادم ..بیسواد فورا نگوئید بله من میدانستم گوش بدهید شاید شما هم بدرد من مبتلا […]
من به دنبال هوایی نه چنین آلـــــــــــــــــــــــوده روزگاری نه چنین افســـــــــــــــــــــــــــــرده گلهایی نه چنین پژمـــــــــــــــــــــــــــــــــرده و مردمانی نه چنین دلمــــــــــــــــــــــــــــــرده سالهاست گشته ام و می گردم …….. باید از اینجا سفری کرد به دور دور دور […]
می بخشم آدمها را و می گذارم حوالیِ احوال من تا آنجا که بخواهند قضاوت کنند….عبور میکنم از بی تفاوتی هاشان…می ایستم کنار بازیهاشان, ساده تماشا میکنم….دروغ هایشان ..ریاهایشان ومی بخشم آدمها رالبخند می زنم به […]
شهرزاد دوران من .امشب برایم قــصـــــــــــــــــــــه بــگــو تـا بـخوابـم… امـشـب دلم قـصـه آمـدنـت را مــیـخـواهــد…قصه ای شیرین از دوست داشتن ..از عشق ..دوستی ..گل..شبنماز نگاه .از دستها واز بوسه وبهانه ولبخند های زیر لبقصه ای که […]
خانه های قدیمی را دوست دارم چونکه…چایی همیشه دم بودروی سماورتوی قوری. در خانه همیشه باز بودمهمانی ها دلیل و برهان نمی خواست.غذاها ساده و خانگی بودبویش نیازی به هود نداشتعطرش تا هفت خانه می رفتکسی […]