متفرقه

۲۳ تیر ۱۳۹۶

حیاط پدری

ﺩﻟﻢ ﺣﯿﺎﻁ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ …ﯾﮏ ﺑﻌﺪﺍﺯﻇﻬﺮ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ …ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺩﻫﯿﻢ ..ﻓﺮﺷﯽ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﯾﻢ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻮﺍﻥ …ﺑﻮﯼ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺁﺏ ﻭ ﮔﻞ ﻭ ﺑﺮﮒ …ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﯾﻢ ﻭ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ […]
۸ تیر ۱۳۹۶

دوست داشتن ها

دوست داشتنِ مادرم را وقتی دیدم که در حالِ درست کردنِ کتلت بود و برای من سه تا برشته شده کنار گذاشت. یا وقتی که ‌ عطررا سمتِ چپِ آینه گذاشت می‌دانست که دوست دارم آنجا […]
۳۱ خرداد ۱۳۹۶

مترسک

مترسک ناز می کشد ضربه می خورد درد می کشد،ولی مردانه ایستاده خم به ابرو نمی اوردکلاغها فریاد می زنند، بیخودی قار قار می کنندو من انها را نگاه میکنم ..وسکوت می کنم….به خودم میگویم چه […]
۱۰ خرداد ۱۳۹۶

در سکوت رفتم

ارام و در سکوت رفتم..به سرزمینی که ازینجا دور بود انقدر ارام که حتی قاصدک بی خبر ماند!انقدر که حتی نسیمی گذرم را حس نکردتا خواب زیبایت را اشفته نکنم ارام رفتم ودر غبار ..گمشدمشاید هم […]
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۶

زندگی یک مهمانی اجباری ست

کاری نمی شود کردزندگی یک مهمانی اجباری ستزنیاز آرایشِ زیادبه دلقک ها شبیه شده استزنی دیگرزیرِ حجاببه معصومیتِ از دست رفته اششکلک در می آوردکمی آن طرف ترمردیدر کت و شلوارمردانگی را عکس گرفت و مردی […]
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۶

سؤالات تلخ

پرسيدن سؤالات تلخ ممنوع!تا به حال شده است که با یک پرسش نامربوط از دهان یک آشنای دور یا حتي نزدیک،انقدر غمگین شوی که نتوانی تا چند دقیقه خودت را جمع و جور کنی؟!راستی چرا مردم […]
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶

من داشتم زندگی مو می کردم !

وقتی مرزبان هاا رو..به رگبار بستن !من داشتم زندگی مو می کردم ! وقتی کولبرها رو بهمن برد،من داشتم زندگی مو می کردم!! وقتی پلاسکو سوخت و فرو ریختمن داشتم زندگی مو می کردم .. وقتی […]
۳۰ فروردین ۱۳۹۶

چه‌ها که بر سر این تک درخت پیر گذشت

این شعر زیبای واصف باختری را می خواندم چه‌ها که بر سر این تک درخت پیر گذشت ولیک جنگل انبوه را زیاد نبرد به فتخ‌نامۀ خورشید کاغذین ….خندیدچراغ گوشۀ اندوه را ز یاد نبردنشست عمری در […]
۲۰ فروردین ۱۳۹۶

بمناسبت روز پدر

پدر.مردی خاموش ..پر صلابت …جدیکمی غمگین با تبسمی معنی دار بر لبهمیشه .چون کوه استوار در برابر مشکلات..چون مهتاب کمرنگ وپراز سکوت .مردی در منتهای محبت ..ولی بی صدا وخاموشمودب ولی قاطع ..محکم ولی مهربانهیچ گوهر […]