تو مرا باور کن لغزش اشک پریشان شده از چشم مرا باور کن که نداند به کدام سوی روان است روان من ندانم که چرا غرق تمنای توام وتو پرسیدی چرا؟ آتشی هست در سینه نهان […]
گاهي دلت بهانه هايي مي گيرد که خودت انگشت به دهان مي ماني… گاهي دلتنگي هايي داري که فقط بايد فريادشان بزني اما سکوت مي کني … … گاهي پشيماني از کرده و ناکرده ات… گاهي […]
عشق را در کافه باید جستزیر نوری به رنگ کهرباو سرنوشت را در فنجانیاز قهوه ترکباید مصور دیداین روزها عشق را تلخمیل میکنندو زندگی را شیرین می بازندو سیگار را آرمان گراپک می زنندو هر کسفیلسوف […]
دوست من .عزیز منبیاتا من بخاطر حضورت…در رگهای باغ دوستی.باده عشق بریزمبیا تا گلهای مهربانیم در سر راهت بشکفندبیا تا خورشید دوستیم ..گرم وصمیمانه بتو سلام گویداخر صبح من بدون تو ..خالی از خورشید …شبنم ….وسپیده […]
پشت دستم خط بکشم که یادم باشه ..دیگر حرفی نزنم که دلی بلرزد خطی ننویسم که آزاردهدکسی راکاری نکنم که اشک کسی را در بیارم یادم باشدکه روزوروزگارخوش است وتنهادل من…..دل نیست.دیگران هم دل دارند ..احساس […]
من…تو…ما…اینجا ..انجا ..دور نزدیک کجا ایستاده ایم.؟سهم ما ازین ایستادن چیست؟. نقش ما چیست؟…ایا براستی ایستاده ایم .یا ادای درخت خشک را در می اوریم پیوند ما در دوباره سبز شدن با کیست؟ایا براستی میخواهیم دوباره […]
می تــرسم از بعضی آدمهـا…آدمهایی که امــروز دوستت دارند و فـــردابدون هیـچ تـوضیحی رهــایت می کنـنـد…آدمهایی که امــروز پای درد و دلت می نشینند و فـــردابیــرحمـانه قضـاوتت می کنند…توهین می کنند وتهمت میزنندآدمهایـی که امــروز لبخنـدشـان […]
از آدمــهـا بــگذر! دلـت رابــزرگـتر کـن…ناراحت این نباش که چرا جاده ی رفاقت با تو همیشه یک طرفه است…شاد بــاش که چیزی کــم نــگـذاشته ای …وبــدهکارخودت ،رفـاقـتـت وخــدایـت نـیـستی…وجـدانـت که آسوده باشد کـفـایـت می کـندبـاور کـن […]