من از دنیای یکنواخت روز مرگی به در آمدهاممن از دنیای خفتگان شب که با خرافات خود دلخوشند گریخته ام اینجا بوی عفن تکرار مرا پیر میکندمن از دیار عشقم وبه دیار عشق نیز کوچ […]
برای بعضی دردها نه میتوان گریه کرد ،نه فریاد کشید ،برای بعضی از دردها فقط میتواننگاه کرد وبی صدا شکست ...فروریخت..ودریغ از حتی اهی برای بغض گلوویا سوالی برای …چرا؟؟؟؟؟؟راستی چرا ؟؟/
به حرف من گوش بده اگر البته گوش دادن بلدی ازین به بعد خواب هات رو تعریف نکن. خواب هات رو بنویسبخند. چشم هات رو روی هم بگذار.شیرینی بخر..ختی پشمک چرخی یا اب نبات چوبی […]
برای اینکه زندگی کنی وبفهمی زنده ای وادای زنده هائی که مرده اند وخودشان هم خبر ندارند را در نمیاری اول به حرف من گوش بده البته اگر اصلا گوش کردن بلدی شب ها […]
من یک معذرت خواهی به تو بدهکارم! برای تمام نداشته ها و نا بلدی هایم… راستش باید من را ببخشی که بلد نیستم مثل معشوقه های امروزی باشم… بلد نیستم که کدام رنگ […]
دوست داشتنِ مادرم را وقتی دیدم که در حالِ درست کردنِ کتلت بود و برای من سه تا برشته شده کنار گذاشت. یا وقتی که عطررا سمتِ چپِ آینه گذاشت میدانست که دوست دارم […]
مترسک ناز می کشد ضربه می خورد درد می کشد،ولی مردانه ایستاده خم به ابرو نمی اوردکلاغها فریاد می زنند، بیخودی قار قار می کنندو من انها را نگاه میکنم ..وسکوت می کنم….به خودم میگویم […]
ارام و در سکوت رفتم..به سرزمینی که ازینجا دور بود انقدر ارام که حتی قاصدک بی خبر ماند!انقدر که حتی نسیمی گذرم را حس نکردتا خواب زیبایت را اشفته نکنم ارام رفتم ودر غبار ..گمشدمشاید […]
کاری نمی شود کردزندگی یک مهمانی اجباری ستزنیاز آرایشِ زیادبه دلقک ها شبیه شده استزنی دیگرزیرِ حجاببه معصومیتِ از دست رفته اششکلک در می آوردکمی آن طرف ترمردیدر کت و شلوارمردانگی را عکس گرفت و […]
پرسيدن سؤالات تلخ ممنوع!تا به حال شده است که با یک پرسش نامربوط از دهان یک آشنای دور یا حتي نزدیک،انقدر غمگین شوی که نتوانی تا چند دقیقه خودت را جمع و جور کنی؟!راستی چرا […]