۲۵ مهر ۱۳۹۲

شمع 3

حالت   سوخته  را  سوخته   دل داند و بس        شمع دانست كه جان دادن پروانه ز چيست توحيد شيرازي
۲۵ مهر ۱۳۹۲

شمع دو

حسن و عشق پاك را  شرم و حيا دركار نيست پيش مردم شمع در بر مي‌كشد پروانه را صائب تبریزی
۲۵ مهر ۱۳۹۲

شمع 1

گريد   و    سوزد    و   افروزد و    نابود  شود هر كه چو ن شمع بخندد به شب تار كسيمنعم شیرازی
۲۵ مهر ۱۳۹۲

دل من دل نیست

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را که تنها دل من […]
۲۵ مهر ۱۳۹۲

ادم برفی

به شانه ام مي زني که تنهاييم را تکانده باشي؟ به چه دل خوش کرده اي؟ تکاندن برف از شانه ي آدم برفي؟!
۲۵ مهر ۱۳۹۲

باران

گاهی باران همه دغدغه اش باران نیست گاهی از غصه می بارد. گاهی نیز دلش برای رسیدن وبوسیدن زمین تنگ می شود ومی بارد مثل چشمان […]
۲۴ مهر ۱۳۹۲

نا خوانده

من خطی برای خواندن ندارم مرا ورق نزن ..تنها صفحه همه من …همان برگ سفیدی بود..که از عشق تو سیاه شد چه می خوانی ازمن من […]
۲۴ مهر ۱۳۹۲

سوگند

  و به پروانه که در عشق فنا می گردد زندگی زیبا نیست آنچه زیباست تویی  یادمان باشد  از این غمکده روزی برویم که کسی عطر […]
۲۳ مهر ۱۳۹۲

توبه

در کوی خرابات کسی را که مقام استدر دنیی و در آخرتش جاه تمام استما توبه شکستیم و در این قول درستیمبا ساغر می عهد که […]