متفرقه

۱۳ تیر ۱۳۹۳

طبل بی عاری

بزن بر طبل بی عاریکه یاران خفته در خوابند وگم گشته ست بیدارینه در میخانه ها مستی نه بر جا مانده هشیاریبزن بر طبل بی عاریهزاران دشنه جای تیشه در دستان فرهاد استبرو شیرین برو شیرینکه […]
۱۲ تیر ۱۳۹۳

مرا بسوزانید

مرا بسوزانید و خاکسترم را بر آبهای رهای دریا بر افشانید، نه در برکه، نه در رود؛که خسته شدم از کرانه‌های سنگواره و از مرزهای مسدود. در دیاری که از عشق خبری نیست از مهربانی ردی […]
۶ تیر ۱۳۹۳

حکایت من

حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریابوداماقایق نداشتدلباخته سفربوداماهمسفرنداشتحکایت کسی که زجرکشید اماضجه نزدزخم داشت اماننالیدگریه کردامااشک نریختحکایت من حکایت کسی است که پرازفریاد استاما سکوت می کند تا همه ی صداهارابشنود.ولی کسی صدای او […]
۶ تیر ۱۳۹۳

اهای دوست خوب من

اهای دوست خوب من کجای دنیا جا ماندیم رفیق ؟.کجای منطقی که دورمان می کنداز این همه کنار هم گریستن؟.و یا با عشق به هم نگریستنحرفی بزن مسافر مغمومِ سطرها!چیزی بگو ..گفتنی !!!!از عشق بگو ..از […]
۲۴ خرداد ۱۳۹۳

وقتی تو به زندگی اری گفته ای

آسان است برای منکه خیابان ها را تا کنمو در چمدانی بگذارم که صدای باران را به جز تو کسی نشنودآسان است به درخت انار بگویم انارش را خود به خانه ی من آوردآسان است آفتاب […]
۴ خرداد ۱۳۹۳

درخت

سالهاست نقش یک درخت بزرگ پراز میوه های رنگارنگ را در زندگی بازی میکنم! همه در سایه ام می نشینند و استراحت می کنند همه از میوه های این درخت می خورند وبا چوب وسنگ به […]
۲ خرداد ۱۳۹۳

کم کم یاد می گیری

تو ..اری تو چون من کم کم یاد خواهی گرفتتفاوت ظریف میان…. نگهداشتن یک دوست و زنجیر کردن یک روح رااینکه عشق تکیه کردن نیستو رفاقت، اطمینان خاطر نمی اورد و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد […]
۱ خرداد ۱۳۹۳

شعری از شفیعی کد کنی

بنگر آنجا در آن سپیدارانخفتگان اند ، لیک بیدارانزیر شولای برف و شیشه ی یخزندگی را نهفته می دارندلحظه ها را ذخیره می سازندتا که در روزهای اسفندیلحظه ی آفتاب ، در بارانبشکفند از نهان به […]