صفحه اصلی

۱۴ مرداد ۱۳۹۴

شغزلی زیبا از طاهره قره العین

در ره عشقت ای صنم، شیفته بلا منمچند مغایرت کنی، با غمت آشنا منمپرده به روی بسته ای، زلف به هم شکسته ای از همه خلق رسته ای، از همگان جدامنمشیر تویی، شکر تویی، شاخه تویی، […]
۱۳ مرداد ۱۳۹۴

ره میخانه

ره میخانه و مسجد کدام است که هر دو بر من مسکین حرام است نه در مسجد گذارندم که رند است نه در میخانه کین خمار خام است میان مسجد و میخانه راهی است بجوئید ای […]
۱۳ مرداد ۱۳۹۴

رقص در باد

گندم های زرد؛صبورترین همدم بادند؛ که با هر سازِ باد؛بی هیچ بهانه ای می رقصند…!در برابر نسیم کرنش میکنند مثل من که با همه سازهای تو رقصیدمودر برابر تو که بیهوده می پنداشتم مسافری از دیار […]
۱۳ مرداد ۱۳۹۴

دلم گرفته است،

دلم گرفته است،دلم به اندازه ی غروب غمگین جمعهبه اندازه ی تک درختی در کویردلم گرفته است …   دلم به اندازه ی بغض پرنده ای که تنها برای همیشه می پردو در ملکوت دور افق […]
۱۲ مرداد ۱۳۹۴

دریچه

گر چه رو به رویم دریچه ای هستکه کلیدش را سهم من ندانستند اما در برابر طوفان حوادثفقط می توانم بر شانه های خسته خودم تکیه کنمتا زمین..حتی اسمان هم صدای شکستنم را نشنودبرای رهایی،پر پروازی […]
۱۲ مرداد ۱۳۹۴

غنچه خندید

غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست.غنچه انروز ندانست که ان گریه ز چیست؟ باغ پرگل شد وهر غنچه به گل شد تبدیلگریه باغ فزون تر شدو چون ابر گریستباغبان امد و گلهارو چید . […]
۱۲ مرداد ۱۳۹۴

تراژدی

تراژدی این نیست که تنها باشی ،بلکه این است که نتوانی تنها باشی.نگذارند تنها باشی ..گاهی آماده ام همه چیزم را بدهمتا هیچ پیوندی با جهان انسان ها نداشته باشمانسانهای خودخواه ..نامرد وریا کار وفقط من […]