صفحه اصلی

۲۲ بهمن ۱۳۹۳

ترانه‌ای قناری

ترانه‌ای روی زمین افتاده بود.قناری کوچکی آن را برداشت و در گلوی نازک خود ریخت.ترانه در قناری جاری شد. با او در آمیخت.ترانه آب شد. ترانه خون شد. ترانه نَفَس شد و زندگی…قناری ترانه را سر […]
۲۲ بهمن ۱۳۹۳

ﺧﻮﺑﻢ !… خوب خوب !…

ﺧﻮﺑﻢ !…خوب خوب !… ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ …؛ ﺍﺷﮏ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﻡ … تهمت ها را شنیده ام ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ …؛ وخودم را برای نبودنت کاملا اماده کرده ام ﻧﺒﻮﺩﻥ ﻫﺎی بعدیﺭﺍ هم […]
۲۲ بهمن ۱۳۹۳

یاران ناشناخته ام

یاران ناشناخته امچون اختران سوختهچندان به خاک تیره فرو ریختند سردکه گفتیدیگر ، زمین ، همیشه شبی بی ستاره ماندآنگاه ، من که بودمجغد سکوت لانه تاریک درد خویش ،چنگ زهم گسیخته ی زه رایک سو […]
۲۲ بهمن ۱۳۹۳

گزند تازيانه

شعر من از عذاب تو گزند تازيانه شدضجه مغرور تنم ترنم ترانه شد حماسه ی زوال من در شب تلخ گم شدنضيافت خواب تو را قصه عاشقانه شد برای رند در به در اين من عاشق […]