میدانم روزی سیل اشکمان کلبه غم را با خود خواهد برد وطغیانگر مهر دیوارهای سکوت را فرو خواهد ریخت وانگاه از پشت دیوار فرو ریخته غرور مان خنده ای را که بر لبانت نشسته خواهم دید […]
نه در رفتن حرکت بود نه درماندن سکونی…شاخه ها را از ریشه جدایی نبود و باد سخن چین..با برگ ها رازی چنان نگفت که بشاید. دوشیزه عشق من..مادری بیگانه است و ستاره پر شتاب در گذرگاهی […]
من باتو در قلقل چشمه های زلال..می خندمودر نای جویباران دوستت دارم را زمزمه می کنم با تو من عشق را..شوق را ..زندگی راومهربانی خداوندی را می نوشم .. تو هم با من بنوش این جام […]
حالا که کسی در حوالی خلوت خاموش ما نیستلحظه یی به دور از قافیه های غرور و گلایه به من بگوایا تمام این ترانه های اشک آلودبه تکرار آن روزهایزلال زنبق و رازقی نمی ارزندمترانه دوستت […]
معجزه یعنی دستان تودست می کشی توی موهایمتمام سرگیجه هایم خوب می شودافسانه یعنی لب های تودر تمام شعرها موج می زندتو می خندیدنیا به رقص می آیدشاعر یعنی چشمان توهر ثانیه پر می شود از […]
میدانم روزی سیل اشکمانکلبه غم را با خود خواهد بردوطغیانگر مهردیوارهای سکوت را فرو خواهد ریختوانگاه از پشت دیوار فرو ریخته غرور مانخنده ای را که بر لبانت نشسته خواهم دیدو چشمان مهربانت راودستهایم را بی […]
حسي زيباتر از بوي ديوارهاي كاهگلي را مي شناسي…؟؟!!آن هنگام كه نمي از باران …كوچه باغ روياهاي عاشقانه را پر از عطر احساس مي كند…؟!رهگذراني كه غريبه با عشقند همه مست اين بوي خاك نمناكند…من بارانت […]
باران را در آغوش می گیرمو خودم را غرق در رویای بدون تو بودن می کنمتو با آغوشی پر از نفس های بهاری به استقبالم می آییبا دسته گلی سرخ وسیبی در دست به نشان عشق […]