عاشقانه ها

۱ آبان ۱۳۹۳

چتر

دلي که اندوه دارد نياز به شانه داردنه نصيحتمهربانی میخواهدنه پندنوازش میخواهد ..نه تشرهمدل میخواهد نه معلم اخلاقباید اور را زیر چتر خود گرفتنه اینکه چترش را هم گرفتکاش مي فهميدند..یا می فهمید……
۱ آبان ۱۳۹۳

فتح دل

دلـت به ماندن نيست بـرو…..،عشـق كه گـدايي نـدارد.يادت نيست مگر؟…اين نذر مـن بود، كه كوه شوم و پاي نبودنهايت بمانم…..مردانه قول داده ام ومردانه هم می مانممن قله ای هستم که تو نمیتوانی بمن دست یابیفتح […]
۲۱ مهر ۱۳۹۳

عشق راز خدائی

عشق رازی ست خدائی به اندازه ی آغوش خدابه وسعت افرینش وخلقت عشق رازی است از طرف خدا ..برای هدیه به انسان پس در فکر کشف این راز مباش فقط هست ..ان را بپذیر عشق ، […]
۱۲ مهر ۱۳۹۳

زمزمه لب من

لبم چه بی پروا نام ترا زمزمه می کند،،،،،مهربانی را که دیرگاهیست از بام خانه امپرواز کرده بود ،در سلام تو ،،جستجو می کنم ای قدمگاه تو..،آخرین سجده گاه. ،،، من. ..از کدامین باغ بهشت می […]
۱۲ مهر ۱۳۹۳

شب من

شب ها من همنشین مهربان ترین گلهای باغچه ام_نگاهم تا دور دست ترین اسرار ناگفته شب پر می گیرد_ومی بینم زمین .گلها .. پرنده ها ….ستاره ها واسمان پر از کلماتیست که با عشق بیگانه نیستند_ […]
۶ مهر ۱۳۹۳

دست ها

آدم نمی داند کی آخرین بار استمن چیزی نمی گویمتو هم چیزی نگوبگذار حسی که از دست های توتا من جاریستتاریخ و تقویم سرش نشودمن چیزی نمیگویم وتو نیز چیزی نگو بگذاردستهایمان با هم رازها گویند […]
۴ مهر ۱۳۹۳

کوه دماوند وعشق

اهای غریبه اشنا بیاموز که من آدم برفی نبودم ونیستم که به پایت یک شبه آب شوممن تپه کوچکی نیستم که براحتی از من بالا روی من کوه دماوندم با قله ای زیبا وسترگ که برای […]
۱۸ شهریور ۱۳۹۳

ای کاروان

بــر قــدسيـان آسمان ….مــن هــر شبـي يـاهـــو زنــمگر صــوفي از «لا» دم زنـــد…. مــن دم ز «الا هــو» زنمبـاز هــوايــي نـیسـتـــم ….تـــا تــيــهوي* جـانهـا بــرمعَـنـقـاي قـاف قـربـتـم،…. كـــي بانگ بــر تـيـهو زنـــم؟مـن كـوكـويــي ديــوانــه‌ام صـــد شهـــر […]