عاشقانه ها

۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴

تکرار اشتباه

کم کم یاد می گیریکه حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیریباید باغ خودت را پرورش دهی به جای اینکهمنتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد. یاد میگیری که میتوانی تحمل کنیکه محکم باشی […]
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۴

کنار سپیدار

شامگاه به ساعت آتش می آیمت به تماشا با گونه های گرگرفته ..سرخ با آزادی سپیدی مهربان دهانت در زیر فواره ها ی رنگ کنار سپیدار میانه ی لبخندها می جویمت به گوشه ای با بوسه […]
۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴

غریبه اشنا

غریبه اشنااز ما گذشت ..ولینگذار هرکسی از راه رسیدبا ساز دلت تمرین نوازندگی کند...یک نوازنده ماهر وعاشق چون منبرای همیشه..ساز دلت را خوش می نواخت .وخون عشق را در رگهایت به جوش می اورد .ولی نوازنده […]
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴

داستان غم انگیز

داستان غم انگیزی است  دستی که داس را برداشت همان دستی بود که یک روز در مرزعه گندم کاشت نگاهی که ترا بدرقه کرد همان نگاهی بود که ترا بخود خواند وکاه های سر مترسک را […]
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

ابشاری در من جاریست

ابشاری در من جاریستابشاری از دوستی ومهربانی ..نرم واهسته بیا چون نسیممرا ببین ..لمس کن وجرعه ای از این ابشار با من بنوشازین ابشار محبت وعشق .. انگاه خواهی دیدگرم می شوی ..سیراب می شوی . […]
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

هم داستان با شیطان

مدتهاست با شیطان هم داستان شدمتا در برابر هیچ آدمی سر تسلیم فرود نیاورم.در برابر ادمهائی که بوئی از ادم بودن نبرده اندشیطان میدانستادم ها خدا را هم در برابر سیب رها خواهند کردبگذار کمی هم […]
۳ اردیبهشت ۱۳۹۴

برای او می‌‌‌‌‌نـوشتم

برای او می‌‌‌‌‌نـوشتم.برای او کـه بیهوده می پنداشتممعـنای باران را از ناودانها نمی پرسدو هیچگاه با کوهها قهر نمی کندبرای او که تصور می کردم پنجره را به خاطر دیدن خورشید دوست داردو به یاسها به […]
۲۸ فروردین ۱۳۹۴

تنها بیا

تنها بیاهمراهت بیاورابرها را کویرتشنه استنه پرنده حوصله پروازدارد و نه شترها نای دویدن در انتهای سرابمارها می خزند بر اندام مرگنه تو هم نمی آیی می ماند کویرولبهای تشنه منکه در حسرت بوسه ای یخ […]