وقتی آسمان بر سرم عشق می باریدنباید از خیس شدن می ترسیدم و نترسیدم.برای همین بود که چترم را به کناری انداختمبه آبشار آسمان سر سپردم.بارید و بارید و بارید…تا کویر تنم پر شد از بوی […]
تو راباید جرعه جرعه نوشید چون جامی از شرابی تلخدر تنهائی یک مردتورا با همه وجود باید لمس کردمثل لحظه ویرانی روح پر احساس یک زن . .درنگاهش به دور دستترا باید زیبا دیدچون شبنم بوسه […]
تو فقط پرواز را یاد بگیر…آن چنان غرق شوی که دگر راه بازگشت هم یادت رود…و چه زیباست لحظه ها و ثانیه های پرواز را…دیده ای تاکنون؟؟؟گوئیا دیگر اینجا نیستی…و میان مشتی از خاک نمانده ای…گوئیا […]
خسته امهمچون برگی پاییزیرانده شده از آغوشِ درخت..که روی سنگفرشِ پیاده روبرای همیشهخوابیده است!وعابرانی بسیار برویش پا می نهنند واورا زیر پاهای اهنینشانخورد می کنندعابرانی با چشمان شیشه ای وبیگانهخسته ام …خسته ..حتی از بودن
جامی زحباب…. پر کن از آبجام می ما…. به ذوق دریابدر بحر در آ ….که عین مائیبا مابنشین خوشی در این آبمه ……روشن از آفتاب باشدآن نور بود ……به نام مهتابچشم تو …..خیال غیر گردیدخوبیست که […]
یاران از این دیار، چه بسیار، رفته انداز این دیار بسته به رگبار رفته اندجانهای پاک با گذر از سیم خاردارتا ناکجای آبیِ دیدار…… رفته انددیریست خاطراتِ بهارانِ برگ و گُلاز یاد باغ و گلشن و […]
در رقص سماع،درویش پای چپ خود را بر روی زمین ثابت نگه میداردو با پای راستش به دور آن میچرخد.او با هر چرخش و در سکوت، ذکر الله را تکرار میکند و او را میخواند.درویش باید […]
سماع رقصی نمادین است.درویش در سماع قبل از مردن جسم، نفس خود را دستهایش را باز میکند و شروع به چرخیدن میکند.او با زبان بیزبانی میگوید که در حال پایکوبی استو نفس خود را به زیر […]
وقتی آسمان بر سرم عشق می باریدنباید از خیس شدن می ترسیدم و نترسیدم.برای همین بود که چترم را به کناری انداختمبه آبشار آسمان سر سپردم.بارید و بارید و بارید…تا کویر تنم پر شد از بوی […]
تو راباید جرعه جرعه نوشید چون جامی از شرابی تلخدر تنهائی یک مردتورا با همه وجود باید لمس کردمثل لحظه ویرانی روح پر احساس یک زن . .درنگاهش به دور دستترا باید زیبا دیدچون شبنم بوسه […]
تو فقط پرواز را یاد بگیر…آن چنان غرق شوی که دگر راه بازگشت هم یادت رود…و چه زیباست لحظه ها و ثانیه های پرواز را…دیده ای تاکنون؟؟؟گوئیا دیگر اینجا نیستی…و میان مشتی از خاک نمانده ای…گوئیا […]
خسته امهمچون برگی پاییزیرانده شده از آغوشِ درخت..که روی سنگفرشِ پیاده روبرای همیشهخوابیده است!وعابرانی بسیار برویش پا می نهنند واورا زیر پاهای اهنینشانخورد می کنندعابرانی با چشمان شیشه ای وبیگانهخسته ام …خسته ..حتی از بودن
جامی زحباب…. پر کن از آبجام می ما…. به ذوق دریابدر بحر در آ ….که عین مائیبا مابنشین خوشی در این آبمه ……روشن از آفتاب باشدآن نور بود ……به نام مهتابچشم تو …..خیال غیر گردیدخوبیست که […]
یاران از این دیار، چه بسیار، رفته انداز این دیار بسته به رگبار رفته اندجانهای پاک با گذر از سیم خاردارتا ناکجای آبیِ دیدار…… رفته انددیریست خاطراتِ بهارانِ برگ و گُلاز یاد باغ و گلشن و […]
در رقص سماع،درویش پای چپ خود را بر روی زمین ثابت نگه میداردو با پای راستش به دور آن میچرخد.او با هر چرخش و در سکوت، ذکر الله را تکرار میکند و او را میخواند.درویش باید […]
سماع رقصی نمادین است.درویش در سماع قبل از مردن جسم، نفس خود را دستهایش را باز میکند و شروع به چرخیدن میکند.او با زبان بیزبانی میگوید که در حال پایکوبی استو نفس خود را به زیر […]