بر من که صبوحی زدهام خرقه حرامست ای مجلسیان راه خرابات کدامست هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند ما را غمت ای ماه پری چهره تمامست برخیز که در سایه سروی بنشینیم …کان جا که […]
نهال تازه رسی گفت با درختی خشک که از چه روی، ترا هیچ برگ و باری نیست چرا بدین صفت از آفتاب سوختهای مگر بطرف چمن، آب و آبیاری نیست شکوفههای من از روشنی […]
تو آیا دیده ای وقتی شبی تاریک میان بودن و نابودن امید فردائی هراسی می رباید خواب از چشمت کسی ، خورشید و صبح و نور را در باور روح تو ، می خواند و هنگامی […]
کودک سر چهار راه.. کاسه زنگ زده اش را دوره می گرداند وبا نگاه براقش به همه م ینگریست کاسه از سکه پر شد… سکه های گرد .. طلائی .. وگاهی اسکناس ولی پر از خالی.. […]
میدانم روزی سیل اشکمانکلبه غم را با خود خواهد بردوطغیانگر مهردیوارهای سکوت را فرو خواهد ریختوانگاه از پشت دیوار فرو ریخته غرور مانخنده ای را که بر لبانت نشسته خواهم دیدو چشمان مهربانت راودستهایم را بی […]