زندگی در گذر اینه ها جان دارد با سفرهای پر از خاطره پیمان داردزندگی خواب لطیفی است که گل می بینداضطراب و هیجانی است که انسان داردزندگی کلبه ی دنجی است که در نقشه خوددو سه […]
به خاطر قامت کوچک تودر دست های بزرگ من به خاطر لب های بزرگ منبر گونه های لطیف تو به خاطر مشت کوچک توبه دور انگشت سبابهء من به خاطر توبه خاطر توتمام قد؛ ایستاده ام […]
گرانبار شد ، گوشم از پند هابرآنم ، که تا بُگسلم بَندهاهر آن دل ، که شد بسته ی دام ِ عشقرهایی نیابد به ترفندهاپرستنده ام بر تو ، ای خانه سوزکجا ترسم ، از شرم […]
تو فقط پرواز را یاد بگیر…آن چنان غرق شوی که دگر راه بازگشت هم یادت رود…و چه زیباست لحظه ها و ثانیه های پرواز را…دیده ای تاکنون؟؟؟گوئیا دیگر اینجا نیستی…و میان مشتی از خاک نمانده ای…گوئیا […]
خسته امهمچون برگی پاییزیرانده شده از آغوشِ درخت..که روی سنگفرشِ پیاده روبرای همیشهخوابیده است!وعابرانی بسیار برویش پا می نهنند واورا زیر پاهای اهنینشانخورد می کنندعابرانی با چشمان شیشه ای وبیگانهخسته ام …خسته ..حتی از بودن
یاران از این دیار، چه بسیار، رفته انداز این دیار بسته به رگبار رفته اندجانهای پاک با گذر از سیم خاردارتا ناکجای آبیِ دیدار…… رفته انددیریست خاطراتِ بهارانِ برگ و گُلاز یاد باغ و گلشن و […]
دوش رفتم به خــــرابــــات مــــرا راه نبــودمی زدم ناله و فــــریــــــاد ..کــس از من نشنودیا نبد هیـــــچ کــــس از بـــاده فروشان ….بیداریا که مــــن هیچ کســـم،…. هیچ کسم در نگشودپاســــی از شب بگـــذشت… بیشتر ک یـا […]