معاصر

۱۰ اسفند ۱۳۹۳

مرگ قو

شنیدم که چون قوی زیبا بمیردفریبنده زاد و فریبا بمیردشب مرگ تنها نشیند به موجیرود گوشه ای دور و تنها بمیرددر آن گوشه چندان غزل خواند آن شبکه خود در میان غزلها بمیردگروهی بر آنند که […]
۶ اسفند ۱۳۹۳

شعری زیبا از فریدون توللی

تاسرزلف تو…..عاشقانه گشودمعطردل انگیزگیسوان پریشتمست هوس کرده…. همچویاس کبودمتارسدآن باغبان بیخبر……ازراهمن گلت ای باغ پربنفشه درودمقوی سپیدی مگربه چشمه پندارکزبر…ودوشت هزاربوسه ربودمرقصدوگلبرگ بوسه برتوفشاندپیش توگربگذردنسیم …..درودمشبنم شاداب بوسه شعله ورافتادتالب سوزنده برلبان توسودمتادم مرگم چراغ خلوت […]
۳ اسفند ۱۳۹۳

هر کسی لبخند را ممنوع کرد

بانگ شادی از حریمش دور بادهر که زاری آفریدهر کسی لبخند را ممنوع کردهر که در تجلیل غم اصرار کردطعم شادی از حریمش دور بادهر که درک عشق و زیبایی نداشتهر که گلپروانهپرواز پرستو را ندیدهر […]
۳ اسفند ۱۳۹۳

عطر طراوت

عطر طراوت بود….. بارانآغوش خالی بود…..خاک پاک داماناما ستوه……از دست بستهاما فغان ……از پای دربندچشمان پر از ابرند یک شام تاریکواندر لبان خورشید لبخندآن یک درودی گفت بر دوستاین یک نویدی را صلا دادتا سرب و […]
۲۳ بهمن ۱۳۹۳

لب ِ پنجره ی خاطره

ای دوســــت !گاه و بیــــگاه ، لب ِ پنجره ی خاطره ام می آیــــی …دیدنت ؛حتــــــی از دورآب بر آتش دل میــــپاشد .آنقـــــدر تشنه ی دیدار تو امکه به یک جــــــرعه نگاه تو قناعت دارم !دل […]
۲۲ بهمن ۱۳۹۳

گزند تازيانه

شعر من از عذاب تو گزند تازيانه شدضجه مغرور تنم ترنم ترانه شد حماسه ی زوال من در شب تلخ گم شدنضيافت خواب تو را قصه عاشقانه شد برای رند در به در اين من عاشق […]
۱۹ بهمن ۱۳۹۳

بتخانه نشین هستم…

بتخانه نشین هستم… از کعبه سخن دارمعیب است مسلمان را زین کیشی که من دارماز دور درین صحرا گیرید …..سراغم رامن دوزخیی عشق ام در شعله وطن دارمگر پوش مزارم را از برگ گیاه ……سازنددهقان همین […]