نه بر پیکار ما با با طعنه…. هر فرزانه می خندد بسهل انگاری م…..ا عاقل ودیوانه می خندد ستونهائی که میلرزید….. از طوفان خشم ما بروی لاشه بیجان م……ا مستانه می خندد گلستان که نشد این […]
و مرگ، مُردن نیستو مرگ، تنها، نفس نکشیدن نیستمن مردگان بیشماری را دیدهامکه راه میرفتندحرف میزدندسیگار میکشیدندو خیس از بارانانتظار و تنهایی را درک میکردندشعر میخواندندمیگریستندقرض میدادندقرض میگرفتندمیخندیدندو گریه میکردند…حسین پناهی
امروز هم گذشت..ونیامدشعر افرین ..چشم سیاهمدر انتظار رویش..خشکیدبر سنگفرش جاده نگاهماو فارغ از خیال من ..اینکچون گل درون بستر ..ناز استچشم من است اینکه براهشچون چشم اختران همه باز است
Iدستی میان اینه ومن لغزید…... شعر از میان اینه دستی شد اینک میان خلوت وتاریکی تفسیر دست ها…….را بر جاده مینویسم وجاده از سخاوت پر می شود وانسوی من . .که خلوت ایینه است ..وتاریکی..پر میشود..برهنگی جاده..در […]
دعوي چه کني؟ داعيهداران همه رفتند شو بار سفر بند که ياران همه رفتند آن گرد شتابنده که در دامن صحراست گويد : « چه نشيني؟ که سواران همه رفتند» داغ است دل لاله و نيلي […]
نـشود فـاش کسی آنچه مـیان مـن و تـوست تـا اشـارات نظر نامه رسـان مـن و تـوست گـوش کـن با لـب خـاموش سخن می گـویـم پاسخم گـو به نگاهی که زبان مـن و تـوست روزگاری شـد و […]
دلـم آشـفته ی آن مـايه ی نـاز اسـت هنوز مرغ پرسوخته در پنجه ی بـاز اسـت هنوز جـان به لب آمد و لب برلب جانان نرسيد دل به جان آمد و او برسر نـاز اسـت هنوز […]
پيش رخ تو اي صنم، كعبه سجود مي كنددر طلب تو آسمان جامه كبود ميكندحسن ملائك و بشر جلوه نداشت اينقدرعكس تو ميزند در او، حسن نمود ميكندناز نشسته با طرب، چهره به چهره ،لب به […]