معاصر

۱۸ فروردین ۱۳۹۴

دریایِ شورانگیزِ چشمانت

· دریایِ شورانگیزِ چشمانت چه زیباست!آن جا که باید دل به دریا زد، همین جاستدر من طلوعِ آبیِ آن چشمِ روشنیاد آور صبحِ خیال انگیزِ دریاستگل کرده باغی از ستاره در نگاهتآنک چراغانی که در چشم […]
۱۷ فروردین ۱۳۹۴

طلوع دوباره آفتاب

چرا دیگر نمی‌تابد،بلند اندام زیبایم،كه شمع پر فروغ و زیور ابیات من بود . چرا اینگونه ساكت شد،پری قصه‌های من،گل سرخ خیال لحظه‌های غربت و محنت. چرا تسلیم محض سرنوشت نابرابر شد،مگو، بـــــا تــــو !كه شاید […]
۱۴ فروردین ۱۳۹۴

زندگی

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺫﺭﻩ ﻛﺎﻫﯿﺴﺖ ، ﻛﻪ ﻛﻮﻫﺶﻛﺮﺩﯾﻢﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻡﻧﮑﻮﯾﯽ ﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﯾﻢﺯﻧﺪﮔﯽﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻬﺎﺭ ،ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖﺑﺠﺰ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﺎﺭ ،ﺯﻧﺪﮔﯽﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ ،ﺑﺠﺰ ﺣﺮﻑﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﺴﯽ ،ﻭﺭﻧﻪ ﻫﺮﺧﺎﺭ ﻭ ﺧﺴﯽ ،ﺯﻧﺪﮔﯽﻛﺮﺩﻩ ﺑﺴﯽ ،ﺯﻧﺪﮔﯽﺗﺠﺮﺑﻪ ﺗﻠﺦ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ […]
۱۱ فروردین ۱۳۹۴

ای خوش از تن کوچ کردن،

ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن روی مانند پری……… از خلق پنهان داشتن همچو عیسی بی پر و بی بال بر گردون شدن همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن کشتی صبر اندرین […]
۱۱ فروردین ۱۳۹۴

غنچه‌ای گفت به پژمرده گلی

غنچه‌ای گفت به پژمرده گلیکه ز ایام، دلت زود آزرد آب، افزون و بزرگست فضاز چه رو، کاستی و گشتی خردزینهمه سبزه و گل، جز تو کسینه فتاد و نه شکست و نه فسردگفت، زنگی که […]
۲۶ اسفند ۱۳۹۳

معرفت

معـرفت نیـست در ایــن معرفت آموختگانای خوشـــــا دولت دیــدار دل افـــروختگان دلـــــــم از صحبت ایـن چرب زبانان بگرفتبعد از این دست من و دامن لب دوختگان ((فریدون توللی))
۲۲ اسفند ۱۳۹۳

دلم می‌خواست‌های من زیادند…

دلم می‌خواست‌های من زیادند…بلندند…طولانی‌اند…اما مهم‌ترین دلم می‌خواست‌ها این است که انسان باشم…انسان بمانم… انسان محشور شوم…چقدر وقت کم است…تا وقت دارم باید مهرورزی کنم به همین چند نفر که از تمام مردم دنیا با من نفس […]
۱۴ اسفند ۱۳۹۳

نفسم گرفت ازين شب

نفسم گرفت ازين شب در اين حصار بشكندر اين حصار جادويي ….روزگار بشكنچو شقاي از دل سنگ ….برآر رايت خونبه جنون صلابت صخره ي كوهسار بشكنتو كه ترجمان صبحي به ترنم و ترانهلب زخم ديده بگشا […]